قول
(هشدار؛ این متن، مقداری از داستان را لو ميدهد).
قول یكی از مشهورترین رمانهای پلیسی دورنمات است. او داستان كارآگاهی را روایت ميكند كه در موقعیتی بغرنج ناچار ميشود به مادر دختر كوچكی كه به قتل رسیده قول دهد كه قاتل را پیدا خواهد كرد و براساس نقاشیی كه از دخترك به جا مانده به دنبال قاتل ميگردد و برای او دام ميگذارد اما در آخرین لحظه سر و كله قاتل پیدا نميشود و كارآگاه كه همه زندگی خود را بر سر این كار گذاشته، به جنون ميرسد.
این رمان را فاتحهای بر رمان پلیسی خواندهاند چون دورنمات در این رمان، آگاهانه پیشفرض اصلی رمانهای پلیسی را نقض ميكند. منتقدان در تحلیل رمان پلیسی بر این نكته تاكید ميكنند كه رمان پلیسی ملهم از جهانبینی بورژوایی است كه در آن علیت نقش اصلی را ایفا ميكند و فرض بر این است كه اگر كارآگاه باهوشی سرنخها را دنبال كند، ميتواند معمای جنایت را كشف و قاتل را پیدا كند، اما دورنمات بر روی عامل تصادف انگشت ميگذارد. قاتل او در یك حادثه مرده است و به صحنه آخرین جنایت خود نرسیده.(متاسفانه منبع این تحلیل یادم نیست)
در نگاه اول، ميشود به دورنمات حق داد كه اتكای جرمشناسی به منطقی دانستن امور را به سخره بگیرد اما حالا كه برای بار دوم رمان را خواندم به فكرم رسید كه اتفاقا مشكل اصلی در كم بودن عقلانیت است نه زیادی آن. وگرنه وقتی سر و كله قاتل پیدا نشد و سالهای بعد هم خبری از او نشد باید به این فكر ميافتادند كه شاید به دلیلی مرده یا از كشور رفته است و در این جستجو ميتوانستند به راحتی متوجه تصادف ماشین سیاه قاتل در روز موعود شوند. اصلا اگر اطلاعات مانند امروز در دسترس بود چقدر طول ميكشید كه مشخصات ماشینهای سیاه با شماره آن ایالت خاص و مظنونین را بررسی كنند. قبول همیشه جنایتهایی رخ ميدهد كه حل نميشوند اما این به دلیل ناقص بودن ابزارهاست نه عقلانیت بیجای پشت جرمشناسی.
2 نظر
رمان نخوندم ولي وقتي بچه بودم فيلمشو ديدم خيلي دلم سوخت. پست جديد من حداقل براي شما فكر كنم جذاب باشه
نشاني باقي نگذاشتيد تا امكان ديدن وبلاگ و پستهاي شما را داشته باشم. لطفا لينك بگذاريد.
ارسال یک نظر