بزه دیدگان تقصیرکار

«مقوله‌هاي معيني از جرايم وجود دارند که در آن‌ها غالبا مردان متجاوز و مهاجم و زنان قرباني جرم‌اند. خشونت خانگي، آزار و اذيت جنسي و تجاوز به عنف جرايمي هستند که در آن مردان از قدرت برتر اجتماعي يا جسماني خود عليه زنان استفاده مي‌کنند. حتي امروز هم پيگرد قانوني جرايمي که عليه زنان صورت مي‌گيرد به سرعت و سهولت ساير جرايم نيست.

بنا به دلايل متعددي ممکن است زني تصميم بگيرد وقوع خشونت جنسي عليه خويش را به پليس گزارش نکند. اکثر زناني که مورد تجاوز قرار مي‌گيرند يا مي‌خواهند اين حادثه را از ياد ببرند يا نمي‌خواهند گرفتار رشته‌اي از معاينه‌هاي پزشکي تحقير آميز، بازجويي‌هاي پليس و استنطاق‌‌هاي مفصل در جلسه‌هاي محاکمه شوند. اين فرايند قانوني اغلب بسيار طولاني و دلسردکننده است... اثبات وقوع کامل تجاوز به عنف، هويت تجاوزگر و اين‌که عمل موردنظر بدون رضايت زن انجام گرفته همه بايد محرز شود. ممکن است زن حس کند اين او است که به محاکمه کشيده شده، مخصوصا اگر تاريخچه روابط جنسي او به طور علني مورد بررسي قرار گيرد؛ که غالبا چنين است.

طي چند سال اخير، گروه‌هاي زنان فشار زيادي براي تغيير طرز تفکر حقوقي و عمومي درباره تجاوز وارد آورده‌اند. واضح است که تجاوز عمدتا نتيجه ميل جنسي مهارناپذير نيست بلکه ارتباط مستقيمي با پيوند ميان مردانگي و قدرت، سلطه و نيرومندي دارد. فمينيست‌ها خاطرنشان کرده‌اند که نحوه درک خشونت ماهيتي به غايت جنسيتي دارد و تحت تاثير تصورات «عقل سليمي» درباره خطر و مسئوليت‌پذيري است. از آن‌جا که عموما چنين تصور مي‌شود که زنان کمتر مي‌توانند در برابر حمله‌هاي خشونت‌آميز از خويش دفاع کنند، عقل سليم حکم مي‌کند که آنها بايد رفتار خودشان را اصلاح کنند تا خطر قرباني شدن به دست خشونت را کاهش دهند. براي مثال، زنان نه فقط بايد شب‌ها از تنها قدم زدن در محله‌هاي ناامن پرهيز کنند، بلکه بايد دقت کنند که لباس تحريک کننده نپوشند يا به شيوه‌اي رفتار نکنند که امکان سوء‌تعبير وجود داشته باشد. زناني که در اين زمينه کوتاهي کنند ممکن است متهم شوند که «دنبال دردسر مي‌گردند». در يک جلسه دادگاه، به هنگام قضاوت درباره عمل خشونت آميز مجرم، ممکن است رفتار اين زنان به عنوان يک عامل تحريک کننده به حساب آيد.‌» (منبع: جامعه شناسي، آنتوني گيدنز با همکاري کارن بردسال، ترجمه حسن چاووشيان، تهران، نشر ني، 1386، ص 333-331)

حاشيه: به بهانه حوادث اخير در لواسان و ورامين، بحث گسترش ناامني و خطر تجاوز به عنف که زنان قربانيان اصلي آنند مطرح شده و طبق معمول مسئولان نيروي انتظامي و قوه قضاييه از تشديد مجازات مجرمين سخن مي‌گويند اما حقيقت آن است که دقيقا به همان دلايلي که گيدنز در مورد کشورهاي توسعه يافته مطرح مي‌کند و در کشورهايي بافرهنگ سنتي مانند ايران حادتر است، پيگيري اين جرايم معضل پيچيده‌ايي است؛ و بالا بودن احتمال گير افتادن مجرم و اثبات جرم، بسيار مهم‌تر از وجود مجازات‌ سنگين است. متاسفانه در مقوله جرايم عليه زنان، اثبات جرم سخت‌ترين بخش کار است چون از يک طرف پيگيري شکايت به پليس مشکل است، زن بايد در کلانتري که فضايي مردانه دارد حاضر شود و در اکثر مواقع در برابر مردان بيگانه‌ جزئيات حادثه‌ايي را بيان کند که برايش ناراحت‌کننده است و به سوالاتي پاسخ دهد که گاه شرم‌آورند. همين روال در پزشکي قانوني و دادگاه هم ادامه دارد. از سوي ديگر پيش‌داوري‌هاي فرهنگ سنتي است که براساس آن زناني که مورد تجاوز قرار گرفتند به نوعي مقصر شناخته مي‌شوند چون بي‌احتياطي کرده‌اند و خود را در معرض خطر قرار داده‌اند يا به دليل لباس نامناسب رفتاري تحريک کننده داشتند. لابد برنامه تلويزيوني را که سال گذشته در راستاي توجيح طرح امنيت اجتماعي و مبارزه با پوشش نامناسب زنان پخش شد به خاطر داريد که مسئول نيروي انتظامي و فرد متجاوز هر دو لباس نامناسب قرباني را تحريک کننده و زن را مقصر دانستند. در برنامه تلويزيوني آژير شاهد بوديم که قاضي دادگاه شکايت دختري را مبني بر اين‌که دوست پسرش او را به خانه خالي کشانده و همراه با جوان ديگري به او تجاوز کرده‌اند نپذيرفت و استدلال کرد که چون دختر با ميل خود به آن خانه رفته نمي‌توان گفت رفتار جنسي موردنظر بدون رضايت او انجام شده!

در کنار همه اين‌ها رفتارهاي اطرافيان قرباني هم هست که با زن به عنوان فرد بي‌آبرو شده و مطرود برخورد مي‌کنند، به همين دليل اکثر قربانيان ترجيح مي‌دهند که سکوت کنند. سال گذشته دندانپزشکي دستگير شد که به بيش از 60 بيمار زن تجاوز کرده بود و دقيقا با شکايت شصت و چهارمين زن گير افتاد. قربانيان قبلي ترجيح داده بودند اين ننگ را پنهان کنند.

با اين تفاصيل تا زماني که رويه قضايي رسيدگي به اين نوع جرايم از يک سو و نگرش حاکم بر جامعه در شماتت زن تغيير نکند، اميدي به کاهش خشونت‌هاي جنسي عليه زنان نيست.

انیمیشن هایی برای بزرگسالان

»والس با بشير« انيميشني است که فقط بزرگسالان بايد آن را ببينند؛ نه به دليل يکي دو صحنه اروتيکش بلکه به اين دليل که فيلم اساسا مستندي ضد جنگ است. آري فولمن کارگردان اسرائيلي از خلال مصاحبه با همرزمان سابقش در جنگ لبنان در پي بازسازي خاطراتش از حضور در لبنان و فاجعه صبرا و شتيلاست. قالب انيميشن به کارگردان اجازه مي‌دهد با صحنه‌هايي کاريکاتورمانند بيهودگي جنگ و تاثير آن بر ذهن و روان رزمندگان را نشان دهد و در عين حال خشونت جنگ را صريح‌تر به نمايش بگذارد مانند سکانس تعقيب نوجوان مسلح در باغ ميوه و بخش اجساد پراکنده در اردوگاه و البته سکانس آغازين فيلم که يکي از تکان‌دهنده‌ترين آغازهايي است که تا به حال ديده‌ام و جز در قالب انيميشن تا اين حد تاثيرگذار نمي‌شد. تمهيد هوشمندانه کارگردان در نمايش فيلم‌هاي مستند واقعي فاجعه نيز بهترين پاياني است که مي‌شد تصور کرد.

»شماره 9« فيلمي است در ژانر فاجعه آخرالزماني که در آن انسان‌ها در جنگي با ماشيني هوشمند نابود شده‌اند و حالا بازماندگان بايد جهاني جديد بسازند اما بازماندگان نه انسان‌ها که رباتهايي کوچک با بدني از گوني کنفي و تکه‌ايي از روح مخترعشان هستند، بخش آغازين فيلم يادآور ادوارد دست قيچي است؛ مخترعي پير در اتاقي شلوغ و ساختماني نيمه ويرانه که مرگش آخرين دستکاري روي ربات را ناتمام گذارده. ربات کوچولو که بر پشتش عدد 9 نقش بسته در شهر متروک 8 همنوع ديگرش را مي‌يابد، با حمله رباتي سگ مانند روبرو مي‌شود و سرانجام ناخواسته ماشين سهمناکي را که جهان را نابود کرده بيدار مي‌کند. بقيه ماجرا هم مشخص است؛ تعقيب و گريز و جنگ با ماشين هيولا. ايده اوليه داستان قشنگ است اما خط داستان و روابط شخصيت‌ها در قالب کليشه قابل حدس است و پايان داستان بيشتر از آن شبيه فانتزي هري پاتر است که به دل بنشيند. فضاي داستان زيادي تيره و تار است و برای کودکان مناسب نیست و بعيد مي‌دانم نوجوانان هم اين فيلم را دوست داشته باشند.

ولایت فقیه و علوم انسانی

استاد زرياب خويي بين سال‌هاي 1318 تا 1321 درس شرح منظومه ملاهادي سبزواري را نزد امام خميني خوانده است، تحليلي درخشان از انديشه ولايت فقيه ارائه مي‌دهد

«آقا روح الله خميني... براي خود جهاني از انديشه معنوي – ديني ساخته بود که عناصر تشکيل دهنده آن مذهب اثناعشري، افکار نوافلاطوني منطوي در فلسفه اشراق، عرفان محي‌الدين ابن عربي و حکمت متعاليه ملاصدرا بود. او اين عناصر را عميق‌تر و ذاتي‌تر از اسلاف خود در خود پيوند داده و شکل منسجم و هماهنگي به وجود آورده بود... او در اين بناي عرفاني- ديني که خود معمار آن بود براي ائمه اثناعشر مقامي بسيار بالا و فراانساني قائل بود که نه تنها هدايت و ولايت شرعي را در عهده دارند بلکه ولايت مطلقه تکويني را نيز دارا هستند که البته خود اين ولايت تکويني منبعث از مقام احديت است. حکما و فلاسفه بزرگ مانند افلاطون و ارسطو نيز در نظر او مقامي از ولايت الهي دارند که البته با ولايت معصومين قابل مقايسه نيست، اما فقهاي شيعه از آن مقام الاهي مستفيض هستند و اين معني اساس ولايت فقيه را در نظر او تشکيل مي‌دهد

به عبارت ديگر ولايت فقيه به عقيده او تنها به حاکميت يک فقيه نيست بلکه حاکميتي است که منبع آن از آن خداست و امري معنوي است که حکومت ظاهري و فرمانروايي صوري تجسم و تجسد آن است. استدلال فقهي که او در باب ولايت فقيه مي‌کند استدلال فقهي- اصولي است براي اقناع کساني که دليل از کتاب و سنت مي‌خواهند وگرنه استدلال واقعي و برهاني او مبني بر اصول فلسفي – عرفاني است که ريشه آن در افلاطون است و حکومت را حق فيلسوفان و حکما مي‌داند. اين انديشه افلاطوني حکومت حکام فيلسوف و حکيم با انديشه عرفاني ولايت مطلقه اولياء لله درآميخته و در صورت فقهي ولايت فقيه جلوه‌گر شده است.

اين نظام ديني- فلسفي که او سال‌ها براي بناي آن فکر کرده و اساسي عرفاني- فقهي بر آن نهاده بود، نظامي است که با دستآوردهاي فرهنگ مغرب زمين سازگار نيست چه از لحاظ فکري و معنوي و چه از لحاظ سياسي و مادي. فرهنگ امروزي مغرب زمين اساس حکومت را بر انتخاب عامه مي‌داند. اما سياست و حکومت در نظر او امري الهي و معنوي است و در پيوند و ارتباط مستقيم با خداست، زيرا به نظر او همان‌طور که خداوند بندگان خود را آفريده است بر آن‌ها حکومت هم مي‌کند و اين حکومت بايد به دست فقهايي باشد که احکام او را عميقا دريافته‌اند و در اثر اين دريافت عميق، ذاتا يعني با خداوند ارتباط پيدا مي‌کنند زيرا دريافت عميق احکام الهي، به معني پيوند واقعي با خدا و اجراي حکومت الهي در صورت مادي بر روي زمين است.» (منبع: بزم آوردي ديگر، عباس زرياب خويي، تهران: مرکز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1384، ص 447-445)

حاشيه: جدا از اين که نظر اين انديشمند برجسته تاييدي دوباره بر اين نکته است که پيوند ولايت فقيه با دموکراسي امري ناممکن است (مگر آن‌که مفهوم دموکراسي را تغيير دهيم تا بتواند با مفهوم متضادش ولايت فقيه در قالب تنگ جمهوري اسلامي همنشين شود.)

جان کلام اين متن، ريشه داشتن مفهوم ولايت فقيه در انديشه افلاطون و حکمت متعاليه ملاصدرا (اوج فلسفه اسلامي) است. فلسفه اسلامي همچنان در پيوند با فلسفه يوناني باقي مانده و در حالي که انديشه غربي مدتهاست از آن فراتر رفته و به بنيان نظري مدرنيته رسيده. دقيقا به همين دليل تمام اين قيل و قال اسلامي کردن علوم انساني، به بن‌بست مي‌رسد زيرا علوم انساني جديد حاصل مدرنيته و تحول انديشه فلسفيي است که براي اولين بار انسان را موضوع شناخت قرار داده است (فوکو اين بحث را به تفصيل در آثارش شرح مي‌دهد) اما فلسفه اسلامي آنچنان در پيوند با فلسفه يوناني منجمد شده که راه برون‌رفتي ندارد و نمي‌تواند از گسست معرفتي که ميان سنت و مدرنيته است بگذرد و در نتيجه نمي‌تواند چيزي به نام علوم انساني اسلامي ارائه کند. (اگر بتوان بنيان فلسفي متفاوتي را براي مدرنيته تصور کرد)

با اين تفاصيل ترديدي نيست که منظور از علوم انساني اسلامي، جامعه شناسي و علوم سياسي است که مباني نظري آن از فلسفه يونان فراتر نرود و البته با مفهوم ولايت فقيه هم هيچ تناظر و تضادي نداشته باشد يعني علوم انساني با رويکردي ايدئولوژيک چيزي شبيه علوم انساني مارکسيستي که ديديم عاقبت چه شد.


توقع لطف

فکر مي‌کنم سريال‌هاي تلويزيوني اخلاق مردم را خراب کرده است، بس که آدم خوب‌هاي سريال‌هاي ايراني، هميشه صبور و مهربانند و آماده کمک کردن و وقتي به آن‌ها بدي مي‌شود به راحتي يا سرآخر از تقصيرات ديگران مي‌گذرند. حالا در زندگي واقعي مي‌بيني که به طرز مضحکي همه توقع دارند تو و نه آن‌ها آدم خوب ماجرا باشي. آن‌ها را درک کني، براي شنيدن حرف‌هايشان صبور و مهربان باشي و هر وقت که خواستند هر کاري را برايشان انجام دهي. همکارت انتظار دارد چون بيمار است کارهايش را انجام دهي، خواهرت انتظار دارد هفته‌ايي سه روز به خانه‌اشان بروي و در بچه‌داري کمکش کني، دوستت انتظار دارد برايش خريد کني، خاله جان انتظار دارند بروي آن سر شهر دنبالشان و ...

اين آدم‌هاي نازنين فکر نمي‌کنند که شايد خودت هم کار و گرفتاري داري و دليل نمي‌شود که هر وقت نياز داشتند تو هم آماده به خدمت باشي. يادشان مي‌رود که اگر تا به حال کاري انجام دادي از سر لطف بوده نه وظيفه. اما مي‌بيني که طبق همان ضرب المثل »لطف مدام، توقع مي‌شود« خودت را در محذور خواسته‌هاي ديگران گذاشته‌ايي، آن‌قدر که حالا با گفتن ببخشيد گرفتارم و نمي‌توانم؛ بهشان برمي‌خورد و ناراحت مي‌شوند و ...