رژیم غذایی و تزکیه نفس

رژیم غذایی یعنی پرهیزگاری هر روزه، نادیده گرفتن عطر برنج، بوی کباب، رنگ های شاد ژله یا خامه‌های روی شیرینی، رو برگرداندن از دیس ماکارونی که بخار از آن بلند می‌شود، رشته‌های کش آمده پنیر روی پیتزا، درخشش روغن روی ته دیگ سیب زمینی و... همه مبارزه با خواهش‌های نفسانی است. اصلا همین امتناع از خوردن، روزه داری، بخشی از آیین های مذهبی است. آن‌ها که اهل تزکیه نفس هستند، نخوردن بخشی از ریاضت‌شان است مثل نخوابیدن و ...
بسیاری از رژیم غذایی سفت و سخت‌شان وقتی پس از چند ماه به وزن دلخواه نمی‌رسند، ناامید می‌شوند همان طور که ریاضت کشان مشتاق بعد از مدتی تحمل مشقت از اینکه  پرده‌های غیب کنار نرفته‌اند و اسرار هویدا نشده، طریقت را رها می‌کنند. تعداد اندکی مصمم‌اند رژیمشان را ادامه دهند نزد کارشناس می‌آموزند که شیوه درست، محروم کردن خود از خوردن نیست چون بدن انسان که در هزاران سال تکامل چندین عصر یخبندان و خشکسالی‌های بسیار را پشت سر گذاشته، آموخته است که در هنگام کم‌غذایی سوخت و ساز خود را کم کند تا زنده بماند. بهترین شیوه کاستن از وزن، تغییر شیوه زندگی به نحوی است که خوردن یا نخوردن دغدغه ذهنی نیست، می شود همه چیز خورد اما کم خورد و حد نگه داشت. با کم کردن از غذاهای پرکالری، افزودن به تحرک و پیاده‌روی، مصرف بیشتر سبزیجات و ... در بلندمدت می توان به وزن کمتر و بدنی سالم تر رسید.
تعداد اندکی که صبورترند یاد می‌گیرند بهترین شیوه تزکیه نفس پشت کردن به لذت‌های دنیوی و محروم کردن خود نیست؛ چون امیال تنها عقب‌نشینی می‌کنند تا در فرصتی مناسب برگردند و غافلگیرمان می‌کنند. تا وقتی چیزی دغدغه توست، معرفتت نیز در سطح دغدغه باقی می ماند. بهترین شیوه تزکیه نفس این است که لذت‌های دنیوی را آنقدر چشیده باشی که دیگر دغدغه ذهنی‌ات نشوند. باید از همه چیز چشید اما اندک. باید حد نگه داشت. باید چشمانت سیر باشد تا رنگ و روی یک هلو یا عطر غذا متوقفت نکند یا بیشتر ساق برهنه یا چشمانی زیبا گیرت نیندازد. باید چشید و سیر شد نه گرسنگی کشید و حریص ماند. فقط با تغییر شیوه زندگی است که از این سطح مادیات می گذری تا به سطحی بالاتر از معرفت برسی.

لالایی شبانه

شبکه پویا شبکه اختصاصی انیمیشن و کارتون برای کودکان  است و ساعت 10 شب با پخش یک ساعت  لالایی، برنامه‌هایش را به پایان می‌رساند. 15کلیپ‌های لالایی هستند؛ هر کدام 6-5 دقیقه و هر شب فقط سه تا پخش و مرتب تکرار می شوند. جالب این‌که نویسنده و کارگردان همه آنها خانم سارا نامجو (نمی‌دانم با محسن نامجو نسبتی دارد؟) و آهنگساز فردین خلعتبری است. ایده تهیه کلیپ لالایی از فرهنگ های و قومیت‌های مختلف ایرانی ایده خوبی است (هر چند هیچ کلیپی به زبان غیرفارسی نیست حتی لالایی کردی یا آذری) و اولین کلیپ‌های ساخته شده مثل ماه و پرتقال (لالایی شمالی)، ماه و آلاچیق (لالایی ترکمن که محبوبترین کلیپ من است) و لالایی پارچه‌ای خوش ساخت و چشم‌نوازند و موسیقی و متن لالایی قشنگ است. متاسفانه به مرور زمان از کیفیت کلیپ‌ها کم شده است؛ لالایی کویر و لالایی کرمانی که جدیدترند چیزی بیش از نقاشی‌های ساده نیستند و آهنگ و متن لالایی به سختی قابل قبول است. نمی دانم مشکل چه بوده کم شدن بودجه، نبودن ناظر کیفی یا ... اما حیف شده است.

آیینه بی زنگار

یکی از نتایج ضعف فیلمنامه نویسی در سینمای ایران و فیلم‌های تلویزیونی این است که محتوای فیلم‌ها در لایه پنهان‌تر قصه گویی برای عامه مردم بار آموزشی ندارند، اینجا بیشتر منظورم روانشناسی است و این‌که به ندرت فیلمی می بینید که به بیماری های روانی پرداخته باشد، آن چند فیلم محدود هم کمتر دقیق بودند که بشود سرکلاس روانشناسی برای فلان بیماری یا اختلال شخصیت مثالشان زد: فیلم «قرمز» در زمان خودش فیلم خوبی بود، عشق آتشین فروتن به همسرش هدیه تهرانی کم‌کم به شک تبدیل می شود و رنگ پارانویا می‌گیرد و سر آخر به جنایت می‌رسد؛ اما دلیل بیماری فروتن چیست؟ فقط در سکانس های پایانی کمند امیر سلیمانی در نقش خواهر دیوانه فروتن چیزی از گذشته و خیانت مادر می‌گوید. «پارک وی» ساخته دیگر جیرانی که فیلمی در ژانر وحشت است، این قدر ظرافت ندارد، این بار هم عشقی آتشین، به جنون‌ و جنایت ختم می‌شود اما این عاشق مجنون (نیما شاهرخ‌شاهی) دقیقا چه بیماری روانیی دارد؟ اختلال شخصیت پارانویا؟ اختلال شخصیت مرزی؟ ضد اجتماعی؟ سادیسم؟ مادرش چه مشکلی دارد؟ بعد با چه منطق روانشناختی می‌شود قتل مادر به دست پسر را توجیه کرد؟ روان پریشی دختر چه؟ آیا شخصیتی وابسته با زمینه‌های مازوخیسم دارد؟ چیزی قابل تشخیص نیست. «آتش بس» ساخته تهمینه میلانی نیز مفهومی روانشناختی و عامه پسند «کودک درون» را دستمایه فیلم کرده، زن و شوهری جوان و ثروتمند درگیر لجبازی‌های کودکانه‌اند تا آنجا که زن درخواست طلاق دارد اما دیدار اتفاقی‌اش با یک روانشناس به او کمک می کند مشکل را دریابد: شوهرش شخصیت بالغ دارد و باید کودک درونش را کشف و با آن آشتی کند. داستان‌پردازی و شخصیت‌پردازی فیلم سطحی است و با وجود بار آموزشی گل درشتش، بدفهمی میلانی از کتاب روانشناسی‌اش همراه با شعارهای فمینیستی، فیلم را بی‌ارزش کرده‌است. حتی اشاره به بیماری ترنس‌سکشوال بیشتر بار طنز دارد تا آگاهی‌بخشی. همه این مقدمات را گفتم تا برسم به فیلم «آیینه‌های روبرو» ساخته نگار آذربایجانی که در مورد دختری ترنس‌سکشوال است که دچار دوگانگی هویت جنصی شده و به دنبال راه نجات است. داستان و شخصیت پردازی واقع بینانه است تا آنجا که می‌شود آن را به عنوان فیلم آموزشی به خانواده آدم‌هایی که چنین مشکلی دارند و دانشجویان روانشناسی معرفی کرد. بگذریم از آین‌که در بهبود نگاه عامه مردم هم بی‌تاثیر نیست. در کل فیلم خوب و بی ادعایی است، ببینید. همین.

کتابخانه مجازی

بدترین پیامد فارغ التحصیلی این است که از کتابخانه دانشگاه محروم می شوی، عضویت در کتابخانه های عمومی هم چندان دلچسب نیست. حسینیه ارشاد دور است و کتابخانه ملی زیادی دنگ و فنگ دارد، کتابخانه مجلس که برایم از بقیه دلپذیرتر است؛ کتاب امانت نمی دهد. اینجاست که رمان خوان قهاری مثل من بعد از تمام کردن کتابخانه دوستان، مجبور است کتاب بخرد اما بیشتر رمانها فقط برای یکبار خواندن جالبند و فضای کتابخانه هم اندک است و باید هدیه دادشان. مهمتر اینکه، با این قیمت وحشتناک کاغذ و کتاب، باید بودجه اندک کتاب خریدن را برای کتاب های جدی و تخصصی گذاشت. ادبیات حالا کالای لوکس و تجملی شده. در چنین شرایطی بود که پایم را به یک کتابخانه مجازی گذاشتم و با مرور اسامی همه آن نویسندگان محبوب خوشوقت شدم. گذشته از تاریخ و جامعه شناسی و ... کلی رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه دارند. البته رمان های ارزشمند و برتر تاریخ ادبیاتشان کم است و تعداد زیادی از کتاب ها به خاطر مبهم بودن حق مولف قابل دریافت نیستند اما صدها کتاب و داستانی که اینجاست که در این روزگار عسرت، بیشتر از یک سال کفاف می دهد و تمام مدتی هم که دارید فایل پی دی اف می خوانید و چشمانتان خسته می شود با این فکر که کار شما، صرفه جویی در کاغذ و نجات درختان است خود را تسلی دهید. البته کتابخانه های مجازی دیگری هم هستند؛ علی الحساب اینجا بروید و عضو شوید.

تعطیلات اجباری خود را چگونه گذراندید؟

سه شنبه و چهارشنبه به دلیل آلودگی هوا تعطیل شد. جایی برای رفتن نداشتیم و خانه ماندیم. حالم بد بود، مریض بودم و بی حوصله، این جور وقتها یک رمان عامه پسند می خوانم یا فیلم و سریال سهل و ممتنع می بینم تا حال بد بگذرد. سه شنبه ظهر قرعه به سریال 24 افتاد. سیزن هفت دم دستم بود و من رکوردم را شکستم. سیزده قسمت را یکروزه دیدم، می شود حدود ده ساعت جلوی لپ تاپ نشستن و پلک نزدن. (رکورد قبلیم شش ساعت بود). هنوز سیزن های 2، 5 و 8 را ندیده ام، آنها را ذخیره کردم برای روزهای بدی که می آیند. بعدا سر صبر در مورد سریال و داستان پردازی اش که کشور و مردم بی گناه آمریکا در معرض حملات تروریستی آدمهای وحشتناک از هر قوم و کشوری هستند خواهم نوشت و همان دغدغه همیشگی آیا یک مامور ضد تروریست مجاز است برای جلوگیری از مرگ آدمهای بیگناه، مظنون کله شق را شکنجه کند یا نه و ... یکی از نکات جالب فیلم برایم نوع آدرس دادن بین مامورین بود، به جای نود درجه سمت راست می گفتند موقعیت ساعت سه و بقیه به همین منوال، انگار آدم وسط ساعتی بزرگ رو به ساعت دوازده ایستاده و حالا می شود لااقل 24 موقعیت را آدرس داد. تصمیم گرفتم از این به بعد وقتی با کسی هستم و می خواهم چیزی در اطرافمان را ببیند این جوری آدرس بدهم: -کفشهای آن آقا را در موقعیت ساعت 11/5 ببین. -آن دختره در موقعیت ساعت 5 چه مانتوی خوشرنگی پوشیده. - موبایلت روی میزه، در موقعیت ساعت 2 رفته زیر کاغذها!

امام غزالی

کتاب هایی هست که به وقتش (سال های دانشجویی) نخواندم؛ یکی از آن کتاب ها، «فرار از مدرسه»نوشته زرین کوب است که زندگی امام محمد غزالی را در عصر طلایی تمدن اسلامی بازگو می کند. عصر خواجه نظام الملک طوسی، خیام، ناصر خسرو، حسن صباح و جدال میان فقه شافعی و حنفی از یکسو و قدرت گرفتن اسماعیلیه از سوی دیگر و از همه فاجعه بارتر آغاز جنگ های صلیبی. ابوحامد محمد پسرک یتیم و جویای نامی که می خواست فقیهی برجسته شود و شد. در نظامیه نیشابور نزد امام الحرمین فقه و کلام آموخت. چند سالی همنشین خواجه نظام الملک و ملکشاه سلجوقی بود و در 34 سالگی به مقام مدرسی نظامیه بغداد رسید؛ در فقه، رد فلاسفه مشایی و باطنیان کتاب نوشت و احترام خلیفه و سایر فقها را به دست آورد، اما کشمکش قدرت با سایر فقهای جویای نام، خلیفه و سلطان و درکش از بی ثباتی اقبال مردم و جاه دنیا او را دچار بحرانی روحی کرد و سرانجام در راه کسب حقیقت و یقین قلبی از همه چیز دست شست. بغداد را ترک کرد و چند سالی در گمنامی زیست. با صوفیان همنشین شد و دانست که با عقل و استدلال عقلی نمی توان به ایمان رسید، ایمان امری شهودی و قلبی است.در تزکیه نفس تا آنجا پیش رفت که به استغنا رسید. احیاء علوم الدین و خلاصه فارسی اش، کیمیای سعادت را نوشت. آثارش الهام بخش کسانی چون عطار، ابن عربی و شیخ اشراق و حتی پاسکال شد. داستان شورانگیزی بود از انسانی کم نظیر نوشته شده به دست ادیبی برجسته (نوشته محققانه زرین کوب که اهل داستان پردازی نیست و غزالی را در متن رویدادهای جامعه اش توصیف می کند، بخش مهمی از ارزش کتاب است)؛ غفلتم از این کتاب بیشتر شرمنده ام کرد تا متاسف و حالا متحیرم که چند کتاب خوب دیگر را ندیده ام؟