بالکن های خشک

چهارمین باری است که اسباب کشی کرده ایم و اولین خانه ای است که بالکن دارد و می شود توی بالکن اش گلدان گذاشت. یک هفته ای آفتاب را رصد می کنم تا دستم بیاید بالکن در چه ساعاتی از روز و چقدر نور می گیرد. بعد با شوق گیاهان آفتاب دوست یاس سفید، ناز ژاپنی و حسن یوسف می خرم و حتی شفلر و برگ گندمی آپارتمان نشینم را هم به بالکن می آورم تا باغچه کوچکم کامل شود. کنار درب بالکن بالش می گذارم و بساط کتاب و لپ تاپم را لب باغچه ام پهن می کنم تا هر از گاهی که سرم را بالا بیاورم، از ضیافت برگها شاد شوم. خانه طبقه سوم مجتمعی پنج طبقه است. با کنجکاوی به بالکن های دیگر نگاه می کنم. در این مجتمع چهل واحدی که نیمی از واحدها بالکن دارند، فقط در چهار بالکن گلدانها و گیاهان حضور دارند. بقیه فقط انبار خرت و پرت است و جایگاه رخت آویز و گاهی دیش ماهواره.سر راهم بالکن های همسایه را هم دید می زنم، بقیه نیز همین منوال است. در راه از ابتدای حکیم تا آخر رسالت فقط چشمم به بالکن هاست. نتیجه همان است. کمتر از نیمی از ساختمان ها بالکن دارند و بین 10 تا 15 درصد بالکن ها میزبان گلدانی هستند. بقیه خشک و زشت رها شده اند. یعنی تهرانی ها بالکن را جزء فضای داخلی خانه نمی دانند یا حوصله ندارند؟!