بچه تب دار زیر پتو

من معمولا سریال های وطنی را دنبال نمی بینم؛ داشتم از جلوی تلویزیون رد می شدم که آقای همسر تبلیغ فرمودند بنشین و کمی از این سریال توطئه فامیلی را ببین، کارگردانش رامبد جوان است و یک گوهر خیراندیش نازنین هم دارد. خلاصه ما نشستیم به دیدن سریالی که جسته گریخته داستانش دستم بود و هنوز ده دقیقه نشد که مایه حرص خوردنم پیدا شد. امیر جعفری زنگ می زند به خانومش فلورا سام که حال بچه چطور است و ایشان هم می گویند تب بچه بالای 39 رفته و پاشویش هم کردم فایده نداشت و آقا مهمانی را ترک می کنند و می آیند خانه و برایشان تب بالا محرز می شود و بچه را می برند بیمارستان و آنجا هم یک آمپول تب بر. حالا تمام این مدت بچه زیر پتوی کلفت پشمی است. یعنی من می خواهم بدانم خانوم سام (که از قضا فیلمنامه نویس است) یا کارگردان یا هیچ کدام دیگر از عوامل صحنه نمی دانند بچه تب دار را نباید زیر پتو پوشاند، چون این خودش حرارت بدن را بالاتر می برد و کار را به تشنج می کشاند. باید لباس نازک و تابستانی تنش کرد و دور دست و پایش پارچه مرطوب پیچید و هی مایعات به او خوراند و شربت استامینوفن داد و اگر باز هم تب پایین نیامد یعنی تب حاصل عفونت خطرناکی است که آنتی بیوتیک لازم است.
نگویید گیر الکی ندهم و سریال طنز است، آخر این سریال های ما نباید اندازه یک نحوه مراقبت از کودک تب دار هم بار آموزشی داشته باشند؟ نگویید که مردم خودشان بلدند اگر بلد بودند که عوامل تولید چنین گافی نمی دادند؛ من خودم توی بیمارستان کودکان پسر سه ساله ایی را دیدم که تب کرده بود و مادرش که چهار بچه دیگر هم بزرگ کرده بود برای این که او سرما نخورد توی پتو پیچیده بودش و تا بچه به بیمارستان برسد تشنج کرده بود و بعد از دو ماه بستری بودن تازه می توانست لنگ لنگان راه برود.

زنان: آدم‌هاي ناقص

بيشتر وقت‌ها اين خودکشي مردان بود که او را به خشم مي‌آورد. کالبورن قبول داشت زناني که خود را در آبشار مي‌اندازند از فرط استيصال از زن بودنشان اين کار را مي‌کنند. اين مثل يک نقص مادرزادي بود: زن.
خودکشي زنان، بيشتر مورد دلسوزي قرار مي‌گرفت تا سرزنش، آن‌طور که کليسا آن‌ها را سرزنش و محکوم مي‌کرد. اکثر آنان جوان بودند، دختراني پريشان و زناني که حامله شده و عشاقشان آن‌ها را ترک کرده بودند. همسراني که مورد آزار و اذيت قرار گرفته يا شوهرانشان آن‌ها را ترک کرده بودند. زناني که کودکشان مرده بود. يا شايد، به نحوي خود آن‌ها کودکشان را کشته بودند. آن‌هايي که فقط و فقط زن بودند.
(رمان عروس بيوه، جويس کرول اتس، ترجمه رويا بشنام، تهران: فيروزه، 1386)