تاوان

فیلم تاوان درباره براینی، دختر نوجوان و نویسنده‌ای است که به طور تصادفی مغازله خواهر بزرگترش سیسیلیا با رابی ترنر، ‏فرزند تحصیل کرده یکی از خدمتکارانشان را مي‌بیند و برداشت‌ غلط و کودکانه او از این رابطه باعث مي‌شود تا پس از آزار جنسی یکی از بستگان خانواده، نزد پلیس شهادت ‌دهد که رابی ترنر این کار را کرده. ‏رابی دستگیر و زندانی می‌شود. چهار سال بعد، وقتی جنگ دوم جهانی آغاز مي‌شود، رابی برای جنگ عازم جبهه شده و ‏سیسیلیا نیز که همچنان عاشق اوست، خانه را ترک و در لندن ساکن مي‌شود و براینی مي‌خواهد به هر نحوی، اشتباه خود را جبران كند.
این خلاصه، محتوای فیلم را نشان مي‌دهد، داستانی در مورد عشق میان پسری فقیر و دختری ثروتمند در زمینه جنگ جهانی، اما ارزش فیلم در این است كه این داستان تكراری را به شیوه جدیدی روایت مي‌كند، قاب‌های زیبا و نماهای پرشكوه (بخصوص نمایی از ارتش در حال عقب نشینی در ساحل دانكرك)، روایت دوباره یك سكانس از نگاه یكی دیگر از شخصیت‌ها، روایتی دقیق از دلهره‌ها و سوء‌تفاهم میان عشاق، موسیقی بدیع و پایانی تكان دهنده كه نقطه قوت فیلم است؛ آن‌قدر كه تازه عمق فاجعه را درك مي‌كنید و هیچ چیز مانع جاری شدن اشك‌ها نیست.
اما برای من براینی شخصیتی بود كه ناخواسته با او همدردی كردم و به طرز رقت‌انگیزی به یاد سیزده سالگی خودم افتادم. سنی كه فكر مي‌كردیم همه چیز را مي‌دانیم و باید كاری بكنیم. یكی از ترحم برانگیزترین دیالوگ‌های براینی آنجاست كه با دخترعمویش (كه در همان زمان مورد آزار جنسي قرار گرفته ولي آن را پنهان مي‌كند) در مورد كشف خود حرف مي‌زند و مي‌گوید «اگر من به موقع به كتابخانه نرسیده بودم، معلوم نبود رابی چه بلایی سر خواهرم مي‌آورد.» او تصوری از توام بودن عشق با كشش جسمانی ندارد. او رابی را بیمار جنسی تصور مي‌كند و و دروغ مي‌گوید تا او را از خانواده و خواهرش دور كند و عواقب كاری كه مي‌كند بدتر از آن است كه حتی قادر باشد تصور كند. سیزده سالگی سن وحشتناكی است.