مورد جالب آنا او

تاریخ روانکاوی این طور آغاز می شود که فروید در هنگام تحصیل در رشته پزشکی در وین با پزشکی برجسته به نام بروئر دوست شد. آن دو اغلب در مورد بعضی از بیماران بروئر از جمله آنا که شرح حال او محور اصلی تحول روانکاوی است، به بحث می‌پرداختند. انا که در خانواده ثروتمند یهودﯼ در وین به دنیا آمده و بزرگ شده بود، به دلیل ناراحتی هاﯼ هیستریکی که در اثر مرگ پدر برایش به وجود آمده بود، از سال ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۲ تحت درمان یوزف بروئر قرار داشت.او که زن 21 ساله و باهوش و جذابی بود علایم هیستریکی شدید و متعددی از جمله فلج، زوال حافظه، تهوع، اختلال بینایی و تکلم را نشان می داد. بروئر معالجه او را با به کار بستن هیپنوتیزم شروع کرد. بروئر بیش از یک سال همه روزه آنا را می دید. در ملاقاتهایشان آنا رویدادهای ناراحت کننده روزانه را تعریف می کرد و پس از آن نوعی رهایی از نشانه های بیماری را تجربه می کرد. همسر برئر از رابطه عاطفی که بین آنا و بروئر ایجاد می شد دچار حسادت شد. آنا نسبت به بروئر آنچه را که بعدها انتقال مثبت نامیده شد ابراز داشت یعنی احساسات درونی خود نسبت به پدرش را به بروئر انتقال داد. بروئر نیز ممکن است یک وابستگی هیجانی نسبت به بیمارش پیدا کرده باشد. سرانجام بروئر این وضعیت را تهدیدآمیز یافت و به آنا گفت که نمی تواند به درمان وی ادامه دهد و با همسرش برای دومین ماه عسلشان به ونیز رفت.(داستان کتاب «و نیچه گریست» یالوم از همین جا آغاز می شود) در ۱۸۹۵ فروید و بروئر پژوهش‌هایی درباره هیستری را منتشر کردند که اغلب نقطه آغاز رسمی روانکاوی تلقی می‌شود. چند مقاله مشترک و چند شرح حال موردی از جمله شرح حال آنا محتوای این کتاب را تشکیل می‌دادند. گزارش بروئر درباره شرح حال آنا در تحول روانکاوی اهمیت دارد، زیرا روش تخلیه هیجانی یعنی معالجه از راه صحبت کردن را که در آثار فروید به گونه‌ای برجسته نمایان است، به او معرفی کرد. بعدها مشخص شد که آنا او نام مستعار برتا پاپن‌هایم بود که یوزف بروئر برای حفظ حریم شخصی اش این نام را انتخاب کرد. آنا از راه درمان پالایشی بروئر درمان نشد. پس از آنکه بروئر معالجه آنا او را متوقف کرد، او مدتی در بیمارستان بستری شد و در آنجا ساعتها در کنار عکس پدرش می نشست و درباره زیارت قبرش صحبت می کرد. بروئر به فروید گفت او دیوانه شده است و اظهار امیدواری کرد که ممکن است بمیرد و درد و رنجش پایان یابد. معلوم نیست که آنا چگونه بر بیماری اش غلبه کرد اما بعدها مددکار اجتماعی و طرفدار حقوق زنان شد. او یکی از پایه گذاران اتحادیه زنان یهودﯼ بود و سال هاﯼ زیادﯼ سمت مدیریت اتحادیه زنان آلمان را بر عهده داشت. او براﯼ روسپیان جوان سرپناه تهیه می‌کرد و علیه معامله بر سر ایشان مبارزه می‌کرد. در کنار این فعالیت‌ها داستان می‌نوشت وتحقیقاتش در مورد مسائل تئوریک زنان را به رشته تحریر در می‌آورد. او در سال ۱۹۳۶ در گذشت. (تاریخ روانشناسی نوین، دوان شولتز، ترجمه علی اکبر سیف و دیگران، تهران: نشر دوران، 1386) حاشیه: آنا او مهم است چون دانش روانکاوی با او اغاز می شود، از طرفی مشخص است که دختر بیچاره به خاطر سرکوب تمایلات جنصی نسبت به پدرش و احساس گناه دچار هیستری شده بوده و همین یکی از دلایل پرداختن فروید به اهمیت سرکوب تمایلات جنصی در بیماری های روانی است، با این حال معلوم نیست این خانم چطوری خود را درمان کرده؟ دارم خیال می بافم که اگر فروید و بروئر در هنگام انتشار کتابشان به سراغ او می رفتند و گزارشی از وضعیت سلامتی و نحوه غلبه بر بیماریش تهیه می کردند، شاید تاریخ روانکاوی عوض می شد. اما تاریخ علم را هم مردان نوشته اند.