سنگسار

باز هم مساله سنگسار مطرح شده است؛ اين حكم را از چند جنبه مي‌توان بررسي كرد:
يك) از جنبه فقهي: سنگسار در سنت يهودي وجود داشت اما در قرآن، آيه سنگسار وجود ندارد و بنا بر روايت در زمان پيامبر و حضرت علي چنين حكمي اجرا نشد. عمر بن خطاب (خليفه دوم) تنها كسي بود كه بر اجراي اين حكم اصرار داشت.(برايم جالب است كه فقهاي شيعه ساير اجتهادهاي اين فرد را چون منع ازدواج موقت نپذيرفتند اما بر سنگسار ايراد چنداني نگرفتند)، تعدادي از فقها اين بحث را مطرح كرده‌اند كه مجازات زناي محصنه، مرگ نيست.آیات 15 و 16 سوره نسا درباره زنا است. در آیه 25 سوره نسا خداوند می فرماید که شما می توانید با کنیزها ازدواج کنید و اگر پس از ازدواج زنا کردند مجازات آنها نصف زنان آزاد است. اما مگر حکم مرگ را می توان نصف کرد؟! پس حکم زنا چیست؟ جواب در آیات 2 تا 10 سوره نور است (صد ضربه تازيانه)توضيح بيشتر را اينجا بخوانيد
دو) از جنبه قضايي: با وجود اين كه حكم سنگسار، نص صريح قرآني و شواهدي در سنت ندارد ، به دليل اجراي حكم در سنت فقه سني، تا كنون اجرا مي‌ شده است، با اين وجود امكان اثبات از نظر شرعي بسيار بعيد است (چهار شاهد مرد عمل را به چشم ديده باشند) در حال حاضر، قضات بنا بر تخيل و تشخيص خود، چنين مجازاتي را حكم مي‌كنند. من پرونده‌هاي منتظرين اجراي حكم را ديده‌ام و در هيچ موردي جز اعتراف فرد، شواهد ديگري براي اثبات جرم وجود نداشت (در يك مورد زن تنها در حياط خانه‌اش در حال صحبت با مرد همسايه ديده شده بود) البته در مورد مكرمه ابراهيمي، از اين رابطه فرزنداني متولد شده‌اند (در فقه قديم امكان اثبات انتساب وجود نداشته در نتيجه وجود فرزند براي اثبات زناي محصنه با ترديد نگريسته مي‌شده است، مگر در زماني كه شوهر براي مدتي غايب بوده است)؛ اما گويا شوهر مكرمه او را بيرون كرده و او از سر بي پناهي به زندگي با اين مرد پرداخته و همزمان با هر دو رابطه نداشته. حتي اگر خيانت در دادگاه صالحه اثبات شود، مي‌توان مجازات اعدام را به شيوه‌هاي ديگري هم اجرا كرد.
سه) از جنبه جامعه‌شناسي: مجازات در برابر جرم، به معناي حراست از هنجارهاي اجتماعي كه روابط بين افراد را تنظيم مي‌كنند. با آن‌كه مصاديق خيانت در روابط زناشويي در جوامع مختلف متفاوت است اما در همه آن‌ها امري مذموم شناخته شده است كه در اكثر موارد همراه با رسوايي، طرد اجتماعي و مجازات مرگ همراه بوده‌ است. زير سوال بردن مجازات سنگسار نمي‌تواند به معناي زير سوال بردن لزوم مجازات خيانت در زندگي زناشويي باشد. (بحث در مورد ناعادلانه بودن مجازات براي زنان در حالي كه روابط جنسي خارج از چارچوب ازدواج براي مردان پذيرفته شده است، نيز نافي وجوب هنجارهاي اجتماعي و مجازات سرپيچي از آن نيست)

كوي دانشگاه

اين تكنولوژي هم عجب چيزي است، فكر كنيد اگر در تابستان 78 و ماجراي كوي دانشگاه موبايل‌هاي دوربين‌دار و بلوتوث بود، هيچ وقت سردار نظري و دار و دسته انصار تبرئه مي‌شدند يا نظام مي‌توانست كل آن جريان را بي‌دردسر، فيصله دهد. از صبح ذهنم مشغول است.

ليست فيلم

مدتي پيش مطلبي ديدم با عنوان 1001 كتابي كه بايد قبل از مرگ خواند، اولين چيزي كه به ذهنم رسيد؛ جستجوي فهرست بهترين فيلم‌هاي جهان بود كه بايد قبل از مرگ ديد. امروز به اين فهرست برخوردم، 250 فيلم برتر جهان در سايت IMDb.
دو نكته جالب فهرست برايم اين بود كه اولين فهرستي است كه مي‌بينم همشهري كين را جزو 10 فيلم اول نگذاشته است و دوم اين‌كه از 25 فيلم اول، اسم 4 فيلم حتي به گوشم نخورده بود.
شما چند تا فيلم اين فهرست را ديده‌ايد؟

تجربه يك ساله وبلاگ خواني

يك) وقتي از كار و درس خسته مي‌شوم براي استراحت دوست دارم روزنامه ورق بزنم يا چيز سهل و ممتنعي بخوانم مثل مجله فيلم يا نسيم هراز. سال گذشته وقتي روزنامه شرق توقيف شد، وبلاگ‌ خواندن جاي اين‌ها را گرفت.
دو) وبلاگ خواني را وقتي شروع كردم كه در شرايط خاصي گير افتاده بودم. مجبور بودم دو هفته تمام از ساعت 8 صبح تا 4 بعد از ظهر در اداره و پشت كامپيوتر بنشينم؛ در حالي كه نه كاري براي انجام دادن داشتم نه از نظر روحي امكان تمركز بر يك كار جدي مثل خواندن كتاب. همه چيز با يك بازي شروع شد، اسم يك دوست را در گوگل فارسي جستجو كردم و بعد به چند وبلاگ رسيدم و همين‌طور لينك‌هاي مختلف را دنبال كردم، خانم كوكاكولا لايت و سر هرمس مارانا (همسرشان)، خانم شين و آقاي الف(همسرشان)، آقاي ب و آن يكي خانم شين (همسرشان)، انار و علي ونگز، خورشيد خانوم و زيتون كه از قديمي‌ترين وبلاگ‌نويسان زن هستند، نيك آهنگ كوثر، محمود فرجامي، گوشزد، حامد قدوسي، بلوط، الپر و همه وبلاگ‌هاي جامعه‌شناسي و زنان و سينما و ...
سه) زماني رسيد كه ديدم ترجيح مي‌دهم به جاي حرف زدن با آدم‌ها بنشينم و وبلاگ بخوانم، وبلاگ هم حرف‌هاي آدم‌هاست. اما همين رو در رو نبودن شان مزيت اصلي آن‌هاست. هر وقت حوصله آدم سر مي‌رود، صفحه را مي‌بندد ، نه توقعي دارند و نه دوستي با آن‌ها اصول و تشريفاتي دارد. براي من كه آدم دردن‌گرايي هستم، اين بهترين شيوه ارتباط است. مي‌دانم كه خيلي از آن‌ها هم وبلاگ مي‌نويسند چون اين شيوه غيرمستقيم بيان احساسات و افكار برايشان راحت‌تر است.
چهار) بعد وسوسه شناختن آدم‌هايي كه وبلاگ‌هاي محبوبم را مي‌نوشتند، پيش آمد، نام واقعي‌اشان، عكس‌شان و ... مدت‌ها گشتم تا عكس سر هرمس مارانا (رامين) و همسرشان و دوستانشان و حامد قدوسي را پيدا كردم (هنوز حاضرم به يابنده عكس خانوم شين جايزه بدهم) و مثل هميشه از اين‌كه ظاهرشان آني نبود كه تصور كرده ‌بودم، متعجب شدم.
پنج) از وبلاگ‌ها چيزهاي مفيدي ياد گرفتم، نه تنها تحليل‌هاي اقتصادي حامد قدوسي به آموخته‌هاي من اضافه كرد بلكه ضرورت تحليل دقيق و استفاده از زبان رياضي را درك كردم، تعدادي از بهترين عكس‌هاي عمرم را از سر هرمس مارانا و ‌آقاي اولدفشن هديه گرفتم، تحليل‌هاي جامعه‌شناسي امير پويان برايم جالب بود (هر چند بضاعت مطالعات فرهنگي را اندك مي‌دانم) و تحليل‌هاي عباس عبدي برايم هيجان انگيزتر است؛ در نهايت در مورد موضوعات جالب بسياري در حوزه ادبيات و سينما و زندگي خواندم.
شش) هفته‌ها گذشت و ديدم كه عادت كرده‌ام هر روز لااقل به 10 وبلاگ سر بزنم و وقت و تمركزم براي كارهاي جدي كم شده. از طرفي بعد از مدتي، جذابيت وبلاگ خواني كم شد، وبلاگ‌ها تكراري شدند و در نهايت چندتايي حوصله‌ام را سر بردند و از ليستم حذفشان كردم. حالا پس از يك سال وبلاگ‌خواني مطمئنم كه زيتون، مردي است حدود سي‌ساله كه ارزش ندارد وقتم را با وبلاگش هدر دهم. گوشزد و شراگيم هم تكراري شدند و همان سر زدن كوتاه يك بار در ماه كافي است. حالا هر روز 5-4 وبلاگ را بيشتر نگاه نمي‌كنم، وبلاگ خانوم احمدنيا و نيك آهنگ كوثر را هر روز مي‌خوانم و بقيه را هفته‌اي يكبار. هر چند هنوز هم وقتي از همه چيز خسته و بي‌حوصله‌ام، لذت كشف يك وبلاگ جديد را به خودم هديه مي دهم، ديروز سلمان را كشف كردم.

خوشي‌هاي كوچك

مدت‌ها پيش جايي خواندم كه خوشبختي يعني احساس خوبي كه فرد نسبت به خود و دنياي اطرافش دارد. به همين دليل خوشبختي هركس مخصوص خودش است و رنگ آرزوها، انتظارات و انديشه‌هايش را دارد، خوشبختي يك زن خانه‌دار با خوشبختي يك ستاره سينما يا مغازه‌دار يا مهندس يا حتي يك زن خانه‌دار ديگر فرق دارد.البته همان كتاب‌ها حرفشان اين بود كه خوشبختي يك احساس دروني است و ربطي به امكانات مادي و غير مادي فرد ندارد. ما خودمان هستيم كه مي‌توانيم با خودمان آشتي كنيم و با جهان اطرافمان هماهنگ شويم.
هر وقت كه از همه چيز خسته و بي‌حوصله مي‌شوم، اين حرف‌ها را با خودم دوره مي‌كنم و دنبال بهانه‌هاي كوچك خوشبختي مي‌گردم، ابرهاي سفيد در آسمان آبي، آفتاب ملايم روي شاخه‌هاي نورس اقاقيا يا پهن شده روي قالي، مهماني شاد گنجشك‌هاي پرسروصدا، يك آهنگ ملايم، يا يك نقاشي چشم‌نواز.
هميشه مي‌شود چيز قشنگي در اين دنيا كشف كرد.