ايده هايي درباره جامعه شناسي ادبيات

بسياري چون من، اولين بار نام محمد جعفر پوينده را در فهرست قربانيان قتل‌هاي زنجيره‌اي ديدند و جز ترجمه اعلاميه حقوق بشر، از ديگر آثار او اطلاعي نداشتند. مدتي بعد، كه به جامعه شناسي ادبيات علاقمند شدم، فهرست طولاني كارهاي ترجمه و تاليف او را ديدم. حالا مي‌دانم هيچ‌كس نمي‌تواند در جامعه شناسي ادبيات حرفي بزند يا كاري منتشر كند و از ارجاع دادن به پوينده و آثارش بي‌نياز باشد اما حيف كه به او فرصت ندادند تا ايده‌هاي خود را درباره جامعه شناسي ادبيات در ايران مطرح كند، اين نوشته اداي احترامي به اوست و فهرستي كوچك از ايده‌هايش. پوينده در پيشگفتار كتاب جامعه شناسي ادبيات مي‌نويسد:
بررسي دقيق و نظام‌مند وضعيت جامعه شناسي ادبيات در ايران، کاري عظيم و ضروري است، اما فرصت و فراغت و گنجايشي مي‌طلبد و نگارنده اميدوار است در اولين فرصت به آن بپردازد. شرح مفصل ديدگاه گردآورنده و مترجم اين مجموعه نيز کاري جداگانه است و در اين فرصت نمي‌گنجد. اما در اين پيشگفتار که با هدف معرفي يکايک مقاله‌هاي اين مجموعه تهيه شده؛ خطوط کلي اين ديدگاه نيز در مواردي به صورت پراکنده مطرح شده است:
- «جاي اين پرسش باقي است که آيا گذار از رمان‌واره‌هاي جمال‌زاده را به بوف کور هدايت مي‌توان با استفاده از تحليل هواکو از مراحل تکوين رمان در مکزيک و ارتباط آن با شيوه توليد سرمايه‌داري وابسته تفسير کرد و گفت در ايران نيز رمان از صورت پيش رماني به صورت پساکلاسيک گذر کرده است؟ (ص 38)»
- براي بسياري از روشنفکران و نويسندگان ما که از موضعي به ظاهر ابتذال‌ستيز و انقلابي مخالف ادبيات و هنر عامه‌پسند هستند و همين اواخر به رمان عامه‌پسندي مانند بامداد خمار سخت حمله کردند، شايد جالب باشد که نکته زير را از يکي از بزرگترين نظريه‌پردازان و انقلابيان قرن بيستم بخوانند که دشمن سرسخت ابتذال و سرمايه‌داري بوده است:«فقط از ميان خوانندگان رمان‌هاي پاورقي مي‌توان افراد کافي و ضروري براي ايجاد پايه فرهنگي ادبيات جديد برگزيد». در اين چشم‌انداز، بايد بسياري از پيش‌داوري‌ها را کنار گذاشت. (ص 53)
- چنين شيوه‌اي در برخورد به آثار ادبي بزرگ گذشته که زمانه زندگي هنرمند و سطح تکامل علم و انديشه بشر را در آن دوره در نظر مي‌گيرد و کليت آثار هنرمند را با تمام جنبه‌ها و تضادهايش توضيح مي‌دهد، راهنماي مناسبي براي ارزيابي دقيق آثار نويسندگان و شاعران بزرگ - و به ويژه بزرگاني مانند حافظ- است.(ص 58)
- باختين در اين پيشگفتار، ابعاد و ويژگي‌هاي مهم فرهنگ خنده‌آور مردمي در سده‌هاي ميانه و رنسانس را توصيف مي‌کند و برنکته‌اي تاکيد مي‌ورزد که به ويژه در مورد بررسي فرهنگ مردم در ايران نيز تا حد زيادي صادق است: «برداشت محدود از خصلت مردمي و فرهنگ مردم.....فرهنگ ويژه مکان‌هاي عمومي و نيز خنده مردمي را با تمام غناي جلوه‌هاي گوناگونشان تقريبا يکسره کنار مي‌گذارد..... در برسي‌هاي علمي بي‌شمار درباره آيين‌ها، اسطوره‌ها، آثار مردمي تغزلي و حماسي، خنده همواره کم‌ترين جايگاه را داشته است». علل اين امر هر چه باشد، بر پژوهشگران فرزانه است که در راه رفع اين نارسايي بزرگ بکوشند و جلوه‌هاي گوناگون فرهنگ خنده‌آور مردمي در ايران را بررسي کنند.(ص 59)