دين، عرف و حقوق زنان
من عقيده دارم بخش اصلي عدم نابرابري حقوق زنان ناشي از عرف مردسالارانه جامعه است نه آموزههاي ديني. اگر بتوانيم اين موارد را تفكيك كنيم، راحتتر ميتوانيم زمينه تغيير شرايطي را كه مستقيما از دين ناشي نشدند فراهم كنيم. اما چگونه ميتوان مرز ميان آموزههاي اصيل ديني را با سنتهاي ملي و عرفي تشخيص داد؟
دين، سنت و عرف همه بخشي از فرهنگ هستند اما تمايز ميان آنها مستلزم تعريف دقيق آنهاست: فرهنگ عبارت است از ارزشهايي كه اعضاي يك گروه معين دارند،هنجارهايي كه پيروي ميكنند و كالاهاي مادي كه توليد ميكنند. ارزشها، آرمانهاي انتزاعي هستند، حال آنكه هنجارها، اصول و قواعد معيني هستند كه از مردم انتظار ميرود، آنها را رعايت كنند. هنجارها نشاندهنده بايدها و نبايدها در زندگي اجتماعي هستند. مفهوم فرهنگ نزد جامعه شناسان به مجموعه شيوه زندگي اعضاي يك جامعه اطلاق ميشود، چگونگي لباس پوشيدن، رسوم ازدواج و زندگي خانوادگي، الگوهاي كار، مراسم مذهبي و سرگرميهاي اوقات فراغت، همه را در بر ميگيرد.
تعريف دين حتي از فرهنگ نيز مشكلتر است. ويژگيهايي كه به نظر ميرسد همه اديان در آن مشتركند، از اين قرارند: اديان متضمن مجموعهاي از نمادها هستند كه احساس حرمت يا خوف را طلب ميكنند و با شعاير يا تشريفات كه توسط اجتماع مومنان انجام ميشود، پيوند دارند. (گيدنز، جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري)
عرف در نگاه جامعه شناختي به رسومي اطلاق ميشود كه دلالتهاي مهم شايست و ناشايست دارند. عرف در نگاه اسلامي به معناي «استمرار بناي عملي مردم بر انجام يا ترك يك فعل و جريان الزامي يك رفتار يا سلوك خاص در ميان افراد جامعه» مطرح شده است.
سنت مجموعه ارزشها يعني قالبهاي نمادين عيني و شيوه عمل است. انسانها سنت را ميپذيرند زيرا بدون آن قادر نيستند در جامعه عمل كنند. انسانها نميتوانند آنچه را كه سنت به آنها عرضه ميكند، خود بيافرينند؛ كسب همه مهارتهاي زندگي، وقتگيرتر از آن است كه انسان بتواند در طول زندگي خود و بدون استفاده از قالبهاي پيشنهادي جامعه آن ها را به شيوه مطلوب خود ابداع كند. اما اين به معناي عدم دگرگوني سنت نيست. غالبا تحولات ارزشها حاصل تلاش افراد خلاق نيست. اين تحولات در واقع از آن رو به وجود ميآيند كه ارزشهاي موجود به دلايلي رضايتبخش نيستند و نميتوانند پاسخگوي نيازهاي موجود جامعه باشند.
رابطه ميان دين، فرهنگ، سنت و عرف پيچيده است. در جوامع ماقبل مدرن، دين بخش مهمي از فرهنگ هر جامعه را تشكيل ميدهد و از سوي ديگر شيوه برگزاري مناسك مذهبي در هر جامعهاي از سنت تاريخي مردم آن سرزمين متاثر ميشود. اين نكته توضيح ميدهد كه چرا مسلمانان ايراني با مسلمانان تونسي يا يمني متفاوتند.
رابطه ميان دين و عرف نيز جاي چون و چراي بسياري دارد. درستترين توصيف از رابطه اين دو اين است كه بر هم تاثير ميگذارند و متقابلا يك ديگر را محدود ميكنند. در جوامع اسلامي پس از پذيرش اسلام، تلفيقي بين عرف و قواعد حقوق اسلامي پديد آمد و آنچه را كه قواعد حقوقي اسلامي آن را ممنوع شمرد، در منظر عرف ناپسند جلوه كرد. در نظر اسلام نيز عرفي پذيرفته است كه پسنديده، ارادي، معقول، موافق با فطرت و داراي نص فقهي باشد و دليلي برخلاف آن در شريعت مطرح نشده باشد. حقوق اسلامي، اعمال انسان را به پنج دسته تقسيم ميكند: واجبات، مستحبات، مباحات، مكروهات و محرمات. عرف نميتواند عملي را كه در حقوق اسلامي از محرمات است، تاييد كند يا رفتار واجبي را ممنوع كند اما ممكن است بعضي از رفتارهاي عرفي با تاييد شرع، تقويت شوند و رنگ و بوي غليظتري بگيرند، به عنوان مثال دستور قرآن به زنان در پوشاندن سر و گردن، نزد اعراب به پوشيدن چادر و در بعضي مناطق برقع شد.
در مجموع بهتر است تنها اموري را جزو آموزهاي اصلي دين دانست كه در مورد آنها در قرآن نص صريح وجود دارد. در استفاده از روايات و احكام فقهي نيز بايد به اين نكته توجه داشت كه در اكثر موارد، شرع تنها حكم موضوع را بيان كرده است و تعيين مصاديق آن، بر عهده عرف است. به عنوان مثال، قمار در اسلام منع شده است اما اين كه در يك زمان خاص، در جامعه چه مواردي قمار محسوب ميشود را عرف تعيين ميكند. عرفي كه خود از سنت، مليت و ارزشهاي مدرن تشكيل شده است و در حال دگرگوني است.
0 نظر
ارسال یک نظر