از ليلي گفتن
حقيقتش اگر بخواهم بر اساس رمانهاي فارسي كه در اين چند ساله جايزه ادبي بردهاند، قضاوت كنم؛ بضاعت ادبيات فارسي واقعا ناچيز است. دارم كم كم پشيمان ميشوم كه اصلا وقتم را براي چنين آثاري بگذارم. نشستهام و رمان «انگار گفته بودي ليلي» سپيده شاملو را خواندهام. با آنكه اصلا از مجموعه داستان «دستكش قرمز»ش خوشم نيامد اما نخواستم كتابي را كه جايزه ادبي گلشيري را به دست آورده، نخوانده بگذارم.
داستان از زبان دو زن روايت ميشود كه هر كدام از منظر خود سرگذشتشان و از هم پاشيدن خانواده را روايت ميكنند. نويسنده از اين تكنيك تنها براي پوشش ماجراها استفاده كرده (كه كامل نيست و هنوز سوالاتي باقي ميماند از جمله در مورد دختر چشم سياه) و فقط در يكي دو موقعيت كوچك، اين دوگانگي راويان، به معناي تفاوت ديدگاه به كار ميآيد. بدتر از همه يك جور سمبوليسم توي كار هست كه توي ذوق ميزند مثل تاكيد بر جنون مادرعلي يا انفعال پدرعلي يا قدرت محمود. شايد تنها قسمت جالب داستان همين فرقه محمود و مريدانش است كه آن هم بيشتربه دليل موضوع بكر آن است تا قدرت داستانپردازي نويسنده.
كلي ارفاق لازم است تا بشود ارزش ادبي اين رمان را متوسط برآورد كرد.
0 نظر
ارسال یک نظر