خداحافظي طولاني

رمان‌هاي كارآگاهي خوب اين حسن را دارند كه دقيقا انتظارت را برآورده مي‌كنند. مثل يك غذاي خوب در يك رستوران خوب كه هر بار، همان طعم مطلوب و خاطره‌انگيز را دارد. من هر بار كه هوس يك رمان كارآگاهي خوب را مي‌كنم، به سراغ كتاب‌هاي ريموند چندلر مي‌روم. رمان‌هاي او همه عناصر ژانر كارآگاهي را با خود دارند؛ جنايت، معما، زن اغواگر و البته كارآگاه خصوصي (مارلو) كه تنها با اين دنياي پر از فساد روبرو مي‌شود و و از ميان دروغ‌ها و روابط پنهان و درهم پيچيده‌اي از عشق و خيانت، حقيقت را آشكار مي‌كند. من كارآگاه مارلو را بيشتر از بقيه كارآگاهان دوست دارم («مگره» ژرژ سيمنون، پليس است و كارآگاه حساب نمي‌شود). نگاه تيز بين، حاضر جوابي و كنايه‌هاي تند و تيزش و اين‌كه در مورد احساساتش هيچ چيزي نمي‌گويد، حسابي مرا سر ذوق مي‌آورد.
در اولين رماني كه از چندلر خواندم، «بانوي درياچه» با مارلو آشنا شدم و حالا بعد از مدت‌ها ديدار دوباره او در «خداحافظي طولاني» حسابي مزه داد. داستان چند لايه و خوش‌پرداختي است با شخصيت‌هاي جالب و معمايي پيچيده كه ناچارم كرد تا صبح بيدار بمانم. هر چند در پايان كتاب‌، اين تلخي باقي مي‌ماند كه اميد و تلاش مارلو براي اين‌كه دنيا جاي بهتري شده باشد، در برابر عمق تباهي انسان‌ها، حاصل چنداني نداشته است.
با اين حال، بار ديگر كه به سراغ كتاب‌هاي كارآگاهي رفتيد، «خداحافظي طولاني» را در انتخاب‌هاي اول قرار دهيد، ضرر نمي‌كنيد.
پي نوشت: تازه فهميده‌ام كه منتقدين اين رمان را جزو 1001 كتابي كه بايد پيش از مرگ خواند، آورده‌اند و رابرت آلتمن در 1973 فيلمي از اين داستان ساخته است .