شیرین زبانی 2

بزرگ شدن بچه و تبدیل شدنش به موجودی صاحب  فکر و تعقل مشاهده لذت‌بخشی است. در یک‌سالگی همه تلاشش این بود که بایستد و اشیا را بگیرد یا پرت کند، در دو سالگی مفتون کلمات بود، اشیا را نام‌گذاری می‌کرد، جملات دو کلمه‌ای و سه کلمه ای می‌ساخت، سعی می‌کرد ارتباط برقرار کند و منظورش را برساند. در سه سالگی صاحب اراده شده و می‌خواهد مستقل شدنش را نشان دهد: این لباسو دوس ندارم؛ اونو می‌خوام. من ایجا می‌شینم، اوجا جای توئه. دستور می‌دهد توی لیوان گارفیلد آب می‌خوام، فنجون آبی برای شیره.
حالا یک مرحله جلوتر آمده ، چند روز است مرتب جملاتی از زبان ما خطاب به خودش می گوید:
- در اتاق را محکم  می بندد و خودش جدی می گوید: یواش، عزیزم.
- آرش: مامان من میرم توی اتاقم بازی کنم.      -من: باشه، برو ، خداحافظ.     - آرش: بگو، مواظب خودت باش پسرم.
- آرش: مامان اینا مال منه ؟       - من: بله .     - آرش: بگو ، بله فرزندم.
- آرش: مامان!       - من: بله.       - بگو  چی می‌خواهی عزیزم؟