ارزش زندگی

تست روانشناسيي را پر کردم؛ از همين تست‌هاي معمولي که همان چيزهايي را مي‌گويد که خودت مي‌دانستي. يکي از سوالاتش حسابي فکرم را مشغول کرد. پرسيده بود بين زندگي خودتان يا ده نفر که به طور تصادفي از ديگر نقاط مختلف جهان انتخاب شده‌اند، کدام را انتخاب مي‌کنيد؟ سريع جواب دادم زندگي آن‌ها را.
برايم قابل تصور نبود که در برابر زندگي من، ده نفر ديگر بميرند، مادري با فرزندان کوچک يا مردي که نان‌آور خانواده پرجمعيتش است يا بچه‌ کوچکي که از دنيا، فقط دايره کوچک عشق اطرافيانش را مي‌شناسد. آدم‌هايي که خانواده دارند و مرگشان براي ديگران، فقدان وحشتناکي است.
اما بعد فکر کردم چرا اين انتخاب را کردم؟ من مسئول زندگي يا مرگ آن آدم‌ها نيستم. من فقط مسئول زندگي خودم هستم، تنها و مهمترين چيزي که در اين دنيا دارم. چرا به همين راحتي بايد ناديده بگيرمش. از کجا که زندگي آن‌ها به ارزشمندي زندگي من باشد يا اين‌طوري باشد که تصور مي‌کنم؟ شايد آدم‌هاي ساده‌اي بودند، شايد افسرده بودند يا خانواده‌ايي نداشتند يا مرگشان براي خانواده‌اشان ناراحت کننده نبوده. لحظه اول به نظر مي‌رسد انتخاب زندگي خود، غيراخلاقي و خودخواهانه است: نه، شايد فقط صرفا غريزه صيانت نفس است. شايد نابود کردن زندگي خود در برابر زندگي ديگران، چیزی شبیه خودکشی و غير اخلاقي باشد.
نمي‌دانم جواب درست يا اخلاقي کدام است. روزگاري فکر مي‌کردم مي‌توانم براي نجات زندگي آدم‌هاي ديگر بميرم اما اين روزها ترديد دارم که اين کار به همين سادگي است. انتخاب سختي است.