فلاسفه و نابرابري

تازگي‌ها كتابي در مورد قشربندي اجتماعي را ورق مي‌زدم كه ديدم نويسنده در مبحث آراء فلاسفه يوناني در مورد نابرابري به انديشه‌هاي افلاطون و ارسطو اشاره كرده. يادم آمد در دبيرستان و سال‌هاي اول دانشگاه كه مجبور بوديم تاريخ انديشه بخوانيم؛ ساده‌ترين بخش، انديشه‌هاي افلاطون و ارسطو بود. چون هر چه افلاطون مي‌گفت، عقيده شاگردش ارسطو، 180 درجه برعكس آن بود. افلاطون از عالم مثل و مجردات حرف مي‌زند و ارسطو از عالم مادي و اين جهاني. افلاطون به شهود و احساس ارج مي‌گذاشته و ارسطو به عقل.
در مورد نابرابري هم افلاطون عقيده داشته از آن‌جا كه ريشه اختلاف ميان انسان‌ها، مال و جاه و بستگان است، در «آرمان‌شهر» در حد ممكن، همه با هم برابرند. ديگر مالكيت خصوصي و خانواده وجود نخواهد داشت و شهروندان مدينه فاضله بنابر استعدادها و توانايي‌شان در سه رسته كارگران (كشاورزان و پيشه‌وران)، جنگاوران و دبيران تحت رهبري فيلسوف پادشاه زندگي‌ مي‌كنند. سقراط برخلاف استادش، مالكيت خصوصي را ريشه نابرابري ميان انسان نمي‌دانسته و عقيده داشته در جامعه بايد شرايطي وجود داشته باشد كه هر كس بتواند در كمال آزادي فعاليت كند و بنابر استعدادهاي خود به آن‌چه استحقاقش را دارد، برسد.
وقتي انديشه‌هاي اين دو نفر را اين‌قدر ساده كنيم تازه محور بحث مشخص مي‌شود كه همان اختلاف ماركسيسم و ليبراليسم است. كمي مضحك است كه سه‌هزار سال گذشته هنوز سوال اصلي اين است كه برابري مهم‌تر است يا آزادي.

1 نظر

هنوز فکر می‌کنم هیچکدام به خودی خود مهم نیستند. مهم هر آن چیزی است که به وجود و تقویت احساس بودن و موثر بودن فرد و اجتماع افراد در میان دنیای پیرامونشان کمک می‌کند.

jsahar