سنتوري
فرصتي شد كه به لطف شبكه تكثير غيرمجاز فيلم، «سنتوري» آخرين ساخته مهرجويي را بدون سانسور ببينيم. البته چون حوصله وجدان درد نداريم، وجهي را كه گفتهاند به حساب واريز ميكنيم هر چند شخصا لجم گرفت كه آقاي مهرجويي در حالي براي حقوق مادي و معنوي فيلمشان جنجال ميكنند (كه البته حق دارند) كه در تيتراژ فيلمشان هيچ اشارهاي نكردهاند كه فيلم، اقتباس آزادي است از «عقايد يك دلقك» هانريش بل.
منظور من اقتباس آزاد است که به معناي الهام گرفتن از كليت يک اثر ادبي است به جاي اقتباس وفادارانه به متن که معمولا تنها شخصيتها يا داستانهاي فرعي را حذف ميکنند. اما در مورد فيلم سنتوري و اثر هانريش بل، ميتوانيد بيشتر تكههاي داستان «عقايد يک دلقک» را در فيلم سنتوري پيدا كنيد: مرد جوان هنرمندي كه از طرف خانواده پولدار و خسيسش مورد بياعتنايي قرار ميگيرد و معشوقش سرانجام او را ترک ميكند و ديالوگ ذهني؛ «چطور ميتوني با اون همون كارهايي رو بكني كه با من كردي» يکي از نکات کليدي رمان است که از جنبههاي گوناگون بر آن تاکيد ميشود (در فيلم، به شکل هنرمندانهاي اين ديالوگ ذهني علي خطاب به همسرش، بر روي صحنههايي از هتل، حمام و... بيان ميشود)، ملاقات با پدر (تاجري اهل سياست) پس از مدتي طولاني (در رمان، دلقک با گريم مخصوص خود است و در فيلم، در هيجان قبل از تزريق، که البته به تکاندهندهترين سکانس فيلم تبديل شده)، مادر و جمعيت خيريهاش (که در فيلم به مجلس زنانه روضه خواني تبديل شده)، برادر منفعل و شكمباره (در رمان برادر، راهب است اما در فيلم، يک پير پسر ناراضي)، در به در به دنبال پول بودن در جامعهاي كه قدر هنر را نميداند و اشارههاي چندباره به خشك مقدسي.
در حقيقت مهرجويي، چارچوب کلي اقتباس را خوب طراحي کرده و به درستي مرد دلقک را به يک نوازنده و خواننده تبديل کرده که سرانجام معتاد ميشود، و بزرگترين مشکل اقتباس نيز به اين ترتيب، حل ميشود چون دليل اصلي زن براي ترک همسرش، اعتياد اوست نه مانند رمان، امتناع دلقک از ازدواج رسمي با زن که کاتوليکي معتقد است و اصلا کل اثر هانريش بل در نقد مقدسمآبي کاتوليکي در مورد روابط جنسي است که در فيلم هوشمندانه به نقد حرام دانستن موسيقي در نزد متدينين تغيير جهت داده. اما مشکل اصلي داستان و فيلمنامه سنتوري در بد درآمدن جزئيات است. در اول و آخر فيلم، روايت از زاويه ذهن علي بيان ميشود اما در ميانه فيلم، در سکانس بحث لفظي هانيه با مادرش يا قدم زدن با همکارش در خيابان، راوي داناي کل است.
شخصيتها باورپذير نيستند و با وجود همه ادا و اصولها و ديوانه بازيهاي گلشيفته فراهاني و بهرام رادان، اين رابطه عاشقانه، يكجورهايي در نميآيد. شعاري بودن بعضي از ديالوگها و سكانسها (مثل مراسم عقد يا برخورد هانيه با علي در ميان زبالهها) هم توي ذوق ميزند. آخر فيلم هم كه زيادي كش ميآيد.
مهرجويي در اقتباس آزاد از آثار ادبي موفق عمل ميكند، فيلمهاي «پري» و «سارا» آثار قابل تحسيني هستند اما اين يكي را اصلا دوست ندارم؛ دقيقا به اين دليل که يک اثر ادبي خوب به فيلمي متوسط تبديل شده.
پي نوشت: نقد بهار را دوست داشتم. سوالهاي خوبي پرسيده. از نظر بهاره آروين هم سنتوري، فيلم خوبي نيست اما ايده اقتباس را بيربط ميداند. ميتوانيد مجادله لفظي ما را اينجا بخوانيد.
0 نظر
ارسال یک نظر