نوشتن مقاله

يان كرايب در كتاب «نظريه اجتماعي مدرن، از پارسونز تا هابرماس» جمله جالبي دارد، در مورد اينكه كساني كه يك جمله حرف براي گفتن دارند، يك مقاله مي‌نويسند و آن‌هايي كه يك مقاله حرف براي گفتن دارند، كتاب مي‌نويسند. يكي از مشكلات كار تحقيق در علوم اجتماعي در ايران اين است كه در جستجوي منابع، با حجم زيادي از مقالات و يادداشت‌هاي مرتبط با آن موضوع خاص روبرو مي‌شويد كه در نهايت، سه يا چهار مقاله حرفي براي گفتن دارند و قابل استنادند. من شخصا، براي تشخيص اعتبار علمي يك مقاله به ساختار آن نگاه مي‌كنم، چند خط از پاراگراف اول (آيا طرح مساله مشخص وجود دارد، سوال اصلي چيست)، تيترهاي فرعي و يكي دو پاراگراف از بخش اصلي (نويسنده تا چه حد به نظريات مختلف پرداخته و موضوع را از چه جنبه‌هايي بررسي كرده)و در آخر نگاهي به نتيجه‌گيري (نتيجه نويسنده از بحث چيست آيا براي موضوع تحقيق ما، كاربردي دارد؟). با اين روش در پنج دقيقه مي‌توان، امتياز علمي هر مقاله را مشخص كرد و حرف‌هاي بي‌ربط را دور ريخت.
البته در نقطه مقابل، بايد به دنبال شيوه‌هايي باشيم كه مقاله خودمان شسته رفته‌تر و دقيق‌تر باشد. بهاره آروين مطلب مفصلي در اين مورد نوشته كه به كار همه محققين و دانشجويان در دنيا و عقبي مي‌آيد، خدايش خير دهاد.

حرف و حديث در مورد فيلم نقاب

يك) فيلم را به توصيه يكي از دوستان و از سر كنجكاوي نسبت به فيلمنامه پيمان قاسم‌خاني ديدم و از ساختار هوشمندانه و غافل‌گيري‌هاي بجاي آن خوشم آمد. نيم ساعت اول فيلم و پس از ارجاعات تابلو به فيلم كازابلانكا لجم گرفته بود كه قرار است فيلم، نسخه مبتذل و وطني كازابلانكا شود و درست وقتي كه داشتم به ذوق هنري دوستم شك مي‌كردم، فلاش بك جالب فيلم زده شد و معلوم شد هر كس آني نيست كه مي‌نمايد. البته فيلم يكي دو تا اشكال منطقي هم دارد؛ مثلا چطور امين حيايي، دايي روشنك را نمي‌شناسد در حالي‌كه تماشاچيان صداي شريفي‌نيا را مي‌شنوند و بجا مي‌آورند و يا اين‌كه امين حيايي چرا در مورد روشنك نيز مي‌پذيرد كه نقشه شوم اجرا شود، يك دختر جوان و زيبا و پولدار كه در ضمن عاشق شوهرش هم هست، خب مشكل كجاست ، اگر مثل خيرانديش بيوه ثروتمندي بود با رفتار غيرقابل تحمل، ماجرا باورپذيرتر بود. (و البته همان بهتر كه در نسخه سينمايي، صحنه انفجار ماشين را به عنوان پايان، حذف كرده‌اند، زيادي هاليوودي بود) اما در كل فيلم خوبي بود با ساختار و موضوعي متفاوت.
دو) همزمان با اكران فيلم، سي دي قاچاق آن هم به بازار آمد. جالب‌تر آن كه اين سي دي حاوي صحنه هاي مجوز نگرفته بود. عده‌اي از محافل خبري راست گرا، پخش سي دي را كار خود عوامل فيلم مي دانستتند و آن را انتقام از وزارت ارشاد براي توقيف سه ساله فيلم خواندند. اما تهيه‌كننده فيلم آن‌چنان از فروش سي دي قاچاق و پايين آمدن فروش آن، خشمگين شد كه در حركتي نمادين براي فيلم، مجلس ترحيم برگزار كرد.
سه) پخش سي‌دي بدون سانسور، حساسيت‌ها را برانگيخت. روابط عمومي وزارتخانه به جاي معاونت سينمايي ارشاد براي پخش فيلمي كه خود مجوز اكران آن را داده است و۴۰روز هم اكران شده از مردم عذر خواهي كرد. اين بيانيه را خبرگزاري فارس كه از راست‌ترين خبرگزاري‌هاي كشور است روي صفحه اصلي اش قرار داد. سه ساعت بعد ناگهان اين خبر از روي سايت فارس برداشته شد. (متن خبر اوليه به دستور وزارت ارشاد از تمامي خبرگزاري ها برداشته شد اما هنوز هم در سايت سينماي ما قابل مشاهده است.)
معاونت سينمايي ارشاد طي يادداشتي اعلام كرد كه مبناي اين عذر خواهي، نسخه قاچاق فيلم بوده و نسخه سينمايي روي پرده هيچ مشكلي ندارد و تمام مجوزهاي لازم را گرفته است. اين يعني اين كه : وزير ارشاد اصلا فيلم را نديده است و بنا بر حرف و حديث عده‌اي بيانيه عذر خواهي صادر كرده و حتي از معاونت سينمايي خود هم استعلام نكرده.
چهار) مبناي عذر خواهي وزارت ارشاد، بنا بر تحليل‌هاي دوستان انصار نيوز، مضمون غير اخلاقي فيلم (فريب خوردن زنان شوهردار)، استفاده از كلمات ركيك (فحش و بد دهني امين حيايي در نقش آدم منفي) و تبليغ دوبي ( اين يكي رو من هم موافقم) و استفاده از سكس پنهان (اين كه معلوم است دارد يك اتفاقي به صورت تجاوز به زني بيهوش اتفاق مي‌افتد! اگر كساني در آن دو قسمت دچار تحريكات جسماني شدند، واقعا مشكل دارند و بايد بروند دكتر، البته در مورد بچه‌ها واقعا جا داشت درجه بالاتر از 17 سال مي‌دادند) اعلام شد، من نمي دونم اگر هر حرفي در مورد مسائل غيراخلاقي، غير اخلاقي محسوب شود، پس چطور بايد در مورد واقعيت‌هايي كه در جامعه هست؛ آموزش داد. صفحه حوادث روزنامه‌ها پر از اين اخبار است، اگر فيلم سالمي مثل نقاب با آن نتيجه‌گيري اخلاقي، مشكل دارد، پس چه بايد كرد؟ حرف‌هاي شريفي‌نيا را اينجا بخوانيد.
پنج) پخش سي دي فيلم، بحث جلوگيري از تكثير غيرقانوني فيلم‌ها را زنده كرد. اما همه اين حرف و حديث‌ها بي‌نتيجه ست، وقتي ديدن فيلم‌هاي خارجي روي نسخه دي وي دي و بدون كپي رايت به سهولت ممكن است، چطور مي‌شود، فيلم‌هاي ايراني را استثناء كرد؛ اولي بي‌اشكال است و دومي دزدي!
دوستان سينمايي كه داشتن آرشيو دي وي دي فيلم‌هاي دنيا از افتخاراتشان است، تكليف‌شان را با قانون كپي‌رايت معلوم كنند.

درختان

درست است كه زندگي شهري ما را از طبيعت دور كرده‌ است اما ما هم تلاشي نمي‌كنيم تا به طبيعت نزديك شويم، يك امتحان ساده كنيد، وقتي در حال قدم زدن در خيابان نزديك خانه يا محل كارتان هستيد، به درختان و درختچه‌هاي خيابان و خانه‌هاي اطراف دقت كنيد، چند گونه گياهي را به نام مي‌شناسيد: چنار، اقاقيا، زبان گنجشك، توت، عرعر، بيد، بيد مجنون، كاج، سرو، سپيدار، صنوبر، اكاليپتوس، پيچ امين‌الدوله، نارنج، خرمالو، نخل زينتي، خرزهره، ياس و ...

گاهي به آسمان نگاه كن

نمايش دوباره اين فيلم از تلويزيون به يادم آورد كه چقدراين فيلم را دوست دارم ( تا به حال لااقل 4 بار آن را ديده‌ام) اما چرا اين فيلم را دوست دارم:
يك) به دليل خلاقيت فرهاد توحيدي در نوشتن فيلمنامه و فضاي سورئاليستي كه خلق مي‌كند اما غير منطقي يا سياه و تلخ نيست.(اي كاش روح سربازان روسي و هندي را حذف مي‌كرد و كمتر شعاري بود) تنها كساني كه رمان مرشد و مارگريتاي نابوكف را كه منبع الهام فيلمنامه است خوانده باشند، عمق خلاقيت توحيدي را درك مي‌كنند.
دو) تكه هايي در فيلم كه دوستشان دارم مثل صحنه ابتدايي فيلم و روبرو شدن هاتف با فاضل و مدير اعتبارات بانك و عاشقانه پرستار با نويسنده و سكانس عروسي آن‌ها و حضور شخصيت‌هاي اصلي فيلم‌هاي جنگ كه شهيد شده‌اند( كه واقعا ايده بكري بود) و اي كاش سكانس پاياني مي‌ماند.
سه) ديالوگ‌هاي فيلم را هم دوست دارم، هرچند گاه در كنايه زدن به اوضاع روز و فرصت طلبان و .. شورش را در مي‌آورد ولي اين ديالوگ عالي است:
رمضان زاده: كجا اشتباه كردم.
هاتف: آدم براي چي مي‌رود جبهه؟
رمضان زاده: كه شهيد بشه.
هاتف : نه، كه بجنگه، شهيدم شد، شد.
و اين شعر؛
بايد اعتراف كنم من نيز گاه به آسمان نگاه كرده‌ام
دزدانه
در چشم ستارگان
نه به تمامي‌شان، تنها بدان‌ها كه شبيه‌ترند
به چشمان تو

حشرات

فيلم‌هاي مستندي كه مناظري رويايي از طبيعت نشان مي‌دهند، انبوه درختان روي تپه با برگهاي درخشان زير آفتاب يا حواصيل‌هايي كه در حاشيه مرداب آرام روي پايشان ايستاده‌اند و يا رودي كه خروشان لابه‌لاي تخته سنگ‌ها مي‌دود، اغفال‌كننده‌اند چون تمام بخش‌هاي ناپسند گشت و گذار در طبيعت را حذف مي‌كنند. نه فقط آفتاب سوزان و عرق چسبناك روي پوست و بوي نامطبوع لجن‌زار كنار مرداب بلكه همه آن حشرات موذي را. منظورم فقط خيل مگس‌ها نيست كه از غذاها دل نمي‌كنند يا پشه‌هايي كه تنها از سوزش نقاط متورم روي پوستت مي‌فهمي تو را گزيده‌اند، منظورم همه آن عقرب‌هاي كوچك سياه، هزارپاهاي درشت گوشت‌خوار و رتيل‌هاي شتابان است كه با تاريكي شب در اطراف تو پرسه مي‌زنند.‌