آقای ب هم بورسیه دکترا گرفت.

آقای ب همکلاسی من در دوران کارشناسی بود، پسری آرام، مودب، خوش برخورد و خوش قیافه که مصداق کامل پسر مثبت حساب می شد.مثل اکثر ما از شهرستان آمده بود و سرش به کار خودش بود. وقتی ترم هفتم، آموزش دانشکده نمرات افراد را به جای شماره دانشجویی با اسم روی بورد زد، از اینکه اقای ب برای سومین بار مشروط شده، متحیر شدیم، این به معنای اخراج بود. ترم هشتم واحدهای کمی داشتم و بعد هم غوغای کوی دانشگاه باعث شد از احوال بقیه بی خبر بمانم. دو سال بعد که اقای ب را در دوره کارشناسی ارشد ارتباطات دانشگاه تهران دیدم، باز هم متحیر شدم تا اینکه دوستی کشف کرد ایشان از سهمیه بسیج و جانبازی استفاده کرده اند و معما حل شد.
دو سال بعد باز هم آقای ب را دیدم، این بار همکارم شد. مدتی نگذشت که آشکار شد این همکار گرامی قادر نیست حتی یک متن سه صفحه ای منسجم بنویسد اما استعداد دیگری داشت که به خوبی به کار می برد. با ظاهر موجه اش با افراد مختلف آشنا می شد، با مهربانی دلشان را به دست می آورد و در جهت منافع خودش استفاده می کرد. با دختر یکی از محترمین شهرشان ازدواج کرد و چند رابطه دیگر هم به فهرستش اضافه کرد. در مملکتی که همه کارها با رفیق بازی و رابطه پیش می رفت، او کارهایش را به خوبی پیش می برد. برای انجام وظایف پژوهشی اش هم مرتب دانشجویان در جستجوی کار را به دفتر می کشاند تا کارهای او را انجام دهند، نام آنها را به عنوان دستیار پژوهشی ثبت می کرد و حق الزحمه اشان را از دفتر می گرفت. بعدتر یکی از همین دانشجویان که زرنگ تر بود، نیروی ثابت دفتر شد.
در تمام این سالها آقای ب حقوق و مزایای خوبی داشت اما از طی مدارج علمی هم غافل نماند و سعی می کرد وارد دوره دکترا شود. چند سال پیش به پشتوانه آشنایی با یکی دو نفر از اعضای کمیته چهره های ماندگار در صدا و سیما، پیش دکتر فرهنگی رفته بود و به صراحت پیشنهاد داده بود که اگر در دوره دکترای دانشگاه علامه پذیرفته شود، دکتر را به عنوان چهره ماندگار سال معرفی می‌کند. استاد او را از اتاقش بیرون انداخته بود. سال گذشته که او را دیدم به شدت مشغول بود، دانشجوی دکترای ارتباطات در دانشگاه میلان و موضوع پایان نامه: کاربرد پیامک در جامعه پاکستان. با شناختی که از او داشتم مطمئن بودم یک دانشجوی ارتباطات پاکستانی پیدا کرده و قرار است پایان نامه او را به نام خود به دانشگاه میلان ارائه دهد اما هنوز متعجب بودم که چگونه توانسته بدون داشتن شرط سنی،(از معدل فوق لیسانسش بی‌خبرم) بورس دانشگاه میلان شود؟ با افشاگری وزیر علوم، دکتر فرجی دانا در مورد بورسیه های غیرقانونی دو سه سال اخیر، این معما هم حل شد.
چند سال دیگر که این افراد بیسواد استاد و مدیر و ... شدند، اوضاع چگونه خواهد شد؟ شرم به دولت احمدی نژاد که بیشتر شبیه قومی اشغالگر بودند که تعمدا می کوشیدند در فرصت محدودشان، بالاترین خسارت را وارد کنند و تقبل الله به نمایندگان مجلسی که از این غارتگری سهم فرزندان و آشنایانشان را برداشته اند و حالا با وقاحت وزیر علوم را به پای استیضاح کشانده اند تا نکند این لقمه حرام از دهانشان گرفته شود.