شیرین زبانی 3

آرش: مامان من هم می خواهم مثل اسکار (شخصیت کارتونی)، دم داشته باشم.
من: پسرم اسکار مارمولکه و دم داره. ما آدمیم؛ آدما دم ندارند.
پسرک فکورانه: اسکار ژیمناستیک کار کرده، زبونش دراز شده؟

آرش: مامان من توی مهدکودک با پسرا دوستم؛ با دخترا دوست نیستم.
من: چرا با دخترا دوست نیستی؟
آرش: دخترا خیلی حرف می زنند. وقتی خوابیدیم، همش حرف می زنند. مثل من هم از این اسباب بازیا ندارند.

من: آرش وقت خوابت گذشته، چرا نمی خوابی؟ مشکلت چیه؟
آرش با بغض: فردا که نذاشتم بری کلاس، بابا هم نرفت سر کار، من هم نرفتم مهد کودک، می فهمی مشکل چیه!؟