جذابيت كوندرا

بعد از مدت‌ها كه فرصت نمي‌شد، رمان مهماني خداحافظي را خواندم و مانند بقيه آثار كوندرا مرا پر از حس سرخوشي كرد. نه فقط چون يك اثر ادبي قابل توجه بود بلكه چون همان دغدغه‌هاي هميشگي كوندرا چون جنبه‌هاي آزاردهنده زندگي در يك كشور كمونيستي و همان كنكاش‌هاي ذهني هميشگي بشر در مورد عشق، با تركيبي متفاوت از بقيه آثارش اما به قدر كافي هوشمندانه بار ديگر مطرح مي‌شدند.
سال‌ها پيش دكتر اباذري در كلاس جامعه‌شناسي ادبيات پرسيد: جاذبه كوندرا براي خوانندگان ايراني چيست؟ پس از خواندن بيشتر آثار اين نويسنده، گمان مي‌كنم جواب را يافته باشم؛ دغدغه‌هاي كوندرا همان دغدغه‌هاي روشنفكران ايراني در سال‌هاي قبل از اصلاحات بود و تا حدي هنوز هست. تمام توصيفات كوندرا از محدوديت‌هاي زندگي در كشوري جهان‌سومي با حكومتي ايدئولوژيك و تماميت‌خواه، نبودن آزادي، تحت نظر بودن و شكنندگي حريم زندگي خصوصي در برابر نگاه‌هاي حكومت، بيان احساس روشنفكران و فرهيختگاني بود كه قشر اصلي كتابخوان ما نيز هستند. از طرف ديگر دوگانگي‌هاي ارزشي كه قهرمانان داستان‌هاي كوندرا با آن دست به گريبانند چون انتخاب ميان:آزادي و ضرورت، جديت و رندي، سبكي و سنگيني، رابطه ميان جسم و ذهن، دغدغه‌هايي بشري‌اند كه ضرورت درك كردن و كنار آمدن با آن‌ها، در جامعه در حال گذار از سنت به مدرنيته ايران براي آن‌ها كه اهل فكر كردن هستند، هنوز مساله‌اي حل نشدني است.