لبه تاریکی
یکی از
نوستالژیکترین سریالهای تلویزیونی برای نسل من، مینی سریال «لبه تاریکی»
است.(با آهنگ فوق العاده ای به همین نام ساخته اریک گلاپتن). سریال داستان پلیسی میانسال (کریون) است که شاهد
قتل تنها فرزندش است، مرد میخواهد با مرگ دخترش (اِما)کنار بیاید و قاتلش را
بیابد. او متوجه رازهای پشت پرده میشود: دخترش عضو گروه مخالفان استفاده از انرژی
هستهای (گایا) بوده و چند هفته قبل از مرگ همراه چند دانشجوی دیگر به مرکزی هسته ای
(نورث مور) نفوذ کرده تا وجود پلوتونیم و تخلف دولت را اثبات کنند. پدر آشفته برای این که به مرگ
دخترش معنایی دهد، وارد بازیهای سیاسی میشود و کار او را به سرانجام میرساند و
به دلیل آلودگی رادیواکتیو میمیرد.
شبکه
نمایش روزهای پایانی تعطیلات نوروز بار
دیگر این سریال را نمایش داد تا خاطرات سالهای نوجوانیام تازه شود، آن
سال ها تنها توانستم صدای قسمت آخر سریال را روی نوار کاست ضبط کنم و حالا
به لطف تکنولوژی «دی وی بی» کل سریال را روی لپ تاپ ضبط کردم. سالها پیش
وجه عاطفی داستان برایم مهمتر بود: غم مرد، تنهاییش و عشق بیحدش به دخترش
و سکانسهایی
که دختر مردهاش را همراهش میدید و با او حرف می زد. حتی وجه معمایی
داستان هم به
حد کافی کشش داشت اما این بار داستان را از منظر عمل سیاسی تماشا کردم و
این سوال
نهایی که آیا تلاش دانشجویان که به قیمت جانشان تمام شد، حرکتی معقول بود؟
(گایا
سالها پیش به دست ماموری از سیا (جدبرگ) تاسیس شده بود تا مانع فعالیت
کشورهای
اروپایی در دستیابی به تولید سلاح هستهای شود و دانشجویان به نوعی در
راستای
منافع آمریکا حرکت میکردند) عمل کریون چه؟ پلوتونیوم کشف شد اما نخست وزیر
از
ابتدا از همه چیز آگاه بود و در نهایت نیز معامله با کروگر انجام شد.آیا
همه این
مرگها بیحاصل نبود؟
سالها
پیش
با عقل منفعتطلبم که فقط به نتیجه نگاه میکند قضاوت میکردم که همه چیز
تلخ
و بیهوده به پایان رسید اما حالا عاقلترم و کمتر آرمانگرا و حتی با همان
دیدگاه
منفعتطلب می بینم که زندگی و مرگ اِما و پدرش بیحاصل نبوده. با آنکه
فعالیت
گایا در راستای منافع آمریکا بود اما این به معنای غلط بودن ذات این فعالیت
نیست.
مخالفت با گسترش به کارگیری انرژی هستهای و فشار برای توقف فعالیتهای
مخریب محیط
زیست کاملا درست بوده و در بلندمدت به نتیجه رسیده. پلوتونیوم دزدیده شده
سرانجام
به کروگر تسلیم شد ولی فعالیتهای نورث مور متوقف شد و دولت بریتانیا تلاش
برای
ساخت پلوتونیم را کنار گذاشت. (جدبرگ با نمایش پلوتونیم در کنفرانس ارتش،
به نوعی همه را متوجه بلاهت شیفتگی به پلوتونیوم کرد) جایی در قسمت آخر
روح اِما به پدرش میگوید:«این
جریان از خیلی وقت پیش شروع شده و بعد از ما هم ادامه پیدا می کنه، آخرین
ساعات
زندگیت را با نفرت خراب نکن.» شاید جانمایه فیلم همین جاست: ما آدمهای
کوچک و
ناتوانی هستیم در برابر جریانهایی بزرگ و تنها میتوانیم کاری را انجام
دهیم که
درست است، فقط با تلاشی قهرمانانه بی امید به نتیجه ملموس است که در نهایت
وظیفه خود را
به عنوان یکی از بی شمار آدم های روی این سیاره انجام داده ایم.
پینوشت:
حالا آدم نمیخواهد بریتانیا دهه هشتاد را با روزگار فعلی مقایسه کند و اینکه این روزگار اصلا
چیزی به نام فعالیت دانشجویی و تجمع و سخنرانی و ...در مخالفت با استفاده از انرژی
هستهای تحمل میشود؟ مخالفت با تخریب محیط زیست چطور؟
0 نظر
ارسال یک نظر