پرنده ای تزئینی در میان مرغهای خانگی
هشدار: این نوشته پلات مختصر رمان را فاش می کند. رمان«از شیطان آموخت و سوزاند» نوشته فرخنده آقایی، دفتر خاطرات روزانه زنی میانسال است که جایی برای زندگی ندارد، عضو کتابخانه فرهنگسرای اندیشه شده و حالا شبها در کتابخانه میخوابد. از میان یادداشتهای زن تکه تکه گذشتهاش را مییابیم که چطور خلاف خواست مادر ارمنیاش با مردی مسلمان ازدواج کرده که حالا او را از خود رانده و پسرش را از او گرفته است؛ زن در جستجوی کار و استقلال مالی است و اتاقی از آن خود که دوباره با پسرش باشد. اما در این چند سال، بستگان و آشنایانش یک به یک او را از خانههایشان راندهاند و او که قصد ازدواج بی عشق با مردی دیگر را ندارد، بی سرپناه و بی پول مانده است. زن همچنان خوشبین است، کتاب میخواند، در کلاسهای فرهنگسرا شرکت میکند، شب شعر میرود و در جستجوی کار به شرکتهای معتبر سر میزند. نیمه اول کتاب که تلاشهای زن برای حفظ عزت نفس و بازسازی گذشتهاش از میان اشارات اوست، جذاب است اما بعد روند داستان به دامن تکرار میافتد و ملالآور میشود. راوی حالا همدلی کمتری برمیانگیزد؛ درمییابیم زن توانایی خارج شدن از این شرایط را ندارد چون از واقعبینی و عملگرایی لازم برخوردار نیست، عقل معاش ندارد و خرجش بیش از دخلش(مستمری ماهانه خالهاش) است، از هر آشنایی که میبیند پول میخواهد؛ مدام مقروض است و بر قرضهایش افزوده میشود. در حالی که به سختی غذایی برای خوردن دارد (از غذای بدون گوشت متنفر است)، به کلاس خصوصی زبان فرانسه میرود. با نسیه کفش و لباس میخرد و مرتب برای وسایل بهداشتی، کتاب و تایپ و کپی یادداشتها، رزومه، شرح حال و... پول میپردازد. او که در مدرسه فرانسوی ژاندارک درس خوانده و در یونان و انگلستان زندگی کرده و حالا نمیتواند مثل یک گدا زندگی کند، تراژدی او این است که در حسرت رفاهی است که با این درآمد محدود؛ امکانش را ندارد اما حاضر نیست از آنچه روحش را حتی برای دقایقی کوتاه ارضا میکند، دست بکشد یا به کارهای سخت تن دهد. وابسته به صدقه دیگران است اما این چیزی از کراهتش کم نمیکند. مثل پرندهای تزئینی که در لانه مرغهای خانگی گیر افتاده، فقط منتظر است تا از لانه بیرون برود. او را با واقعیت کاری نیست. در زندان زنان یا میان مددجویان بهزیستی تلاش نمیکند تا با دیگران ارتباط برقرار کند، حتی وقتی آشپز، خانه امن بهزیستی نیامده به فکرش نمیرسد او آشپزی کند. یک عقب مانده ذهنی غذا درست می کند که چون بدمزه شده او لب نمیزند. رفتارش باعث ناخوشنودی بقیه و بهانه آزار دادن اوست. از کار بدنی بیزار است و تنها می تواند ساعات معدودی به نوجوانان زبان انگلیسی تدریس کند. هرچند در پایان یادداشتهای این دوسال و با مساعدت بهزیستی و صندوق قرضالحسنه سرانجام اتاقی اجاره میکند و به امنیتی نسبی میرسد اما او تغییر نکرده است و درس جدیدی نیاموخته همچنان با صدقه خالهاش و کلیسا زندگی میکند. به شدت مقروض است (از جمله به بوفه دار عیالوار فرهنگسرا) و حالا نگران قرضهای پسرش هم هست و با این حال یک پنجم عایدیاش را به همسایه میپردازد تا هر هفته اتاق کوچکش و راهرو را نظافت کند و همانقدر را برای خانه زیبایی که بیش از هرجا شادش میکند میپردازد. سوژه رمان جالب است و نویسنده در نشان دادن بیپناهی و مشکلات زنی که می خواهد مستقل باشد و بی رحمی و ناامنی شهر بزرگ تهران که مردانش زن را به چشم کالای لذت می بینند و حتی در کلیسا به زن تعرض میکنند موفق است، اشاراتش به ناکارآمدی سیستم حمایت اجتماعی دولتی نیز قابل قبول از کار درآمده اما حیف که نویسنده نخواسته به لایههای عمیقتر بپردازد؛ مثل ناتوانی روانی زن در تطابق با شرایط جدید و بیگانگی اش که انگار در یکجور روح جمعی ریشه دارد و شعر پشت جلد که نام کتاب از آن انتخاب شده و شرح تابلوهای نقاشی امانوئل همه در راستای چنین مفهومی وارد داستان شده اند ولی همه آن اشارات ابتر مانده و نویسنده در مصاحبه اش بیان می کند که ارمنی بودن زن برایش مهم نبوده! یا تحلیل پنهان تری در اشاره به پرورش زن در دوران پهلوی و ادامه آن سلایق مادی گرایی در سال های بعد از انقلاب و جنگ هم مغفول می ماند و دریغ از اشاره یا کنایه ای. حیفتر اینکه قصه گذشته زن جای کار زیادی داشت؛ از مسلمان شدن فرمالیته و مراسم عقد یادی شده اما از عشقی که منجر به ازدواج با مرد مسلمان شده و زندگی مشترکش چیزی نمی دانیم فقط به دوران دانشجویی شوهرش در یونان و دفتر کارهای گرافیکی صورتگر در تهران اشاره میشود و بعد شرکت در جلسات شیخ اصغر به تغییر مرد منجر شده و زنش را نجس دانسته و از خود رانده و در عینحال به آغوش شهناز خواهرزادهاش افتاده و از او فرزندی دارد! (این قسمت خیلی توی ذوقم زد) حتی پرداختن به زندگی نسرین یا خاله پوران و هووهایش هم میتوانست بر غنای قصه بیافزاید. اما نویسنده در همین سطح مانده تا رمانش هم رمانی متوسط باقی بماند.
0 نظر
ارسال یک نظر