پیرزن تازه عروس

زنی 35 ساله با سابقه طولانی بیماری روانی، دو ازدواج ناموفق و چند فرزند که نزد پدرشان زندگی می کنند، با مادر پیرش در خانه پدری و با مستمری بازنشستگی پدر مرحومش گذران می کند. دو برادرش نیز بیمار روانی اند و ساکن آسایشگاه روانی. همه چیز آرام است تا زمانی که مادر 60 ساله اش با پیرمردی هفتاد ساله ازدواج می کند و ناپدری شرط می کند که حاضر به نگهداری از فرزندان دیوانه نیست. پیرزن تازه عروس تنها دخترش را به مرکز بهزیستی می آورد و رها می کند تا به دنبال زندگی خود برود و البته ازدواجش ثبت رسمی نم ی‏شود تا مستمری شوهر سابق هم از دست نرود. آدمیزاد است دیگر!!! پی نوشت: منظورم این نیست که سرکار علیه حق ازدواج مجدد و چشیدن خوشبختی در زندگی مشترک جدید را ندارد در حالی که ثمره ازدواج قبلی آن چنان تلخ (سه فرزند دیوانه) بوده ؛ منظورم این است که می توانست مسؤولانه تر عمل کند، بر سرپرستی دخترش اصرار داشته باشد یا حداقل ترتیبی بدهد که دختر حقوق بازنشستگی پدرش را دریافت کند و بدون خرجی نماند. اما ساده ترین کار را انتخاب می کند. دختر را به دفتر بهزیستی می آورد و رها می کند.