رختخواب سه نفره

دختری 17 ساله، علاقمند حضور در مجالس مذهبی زنانه، مرید خانم جلسه ای می‏ شود. علاقه دوطرفه زمینه ساز آشنایی با خانواده مرادش(شوهر 42 ساله و دو پسر 11 ساله و 8 ساله)است و این جاست که که سرسپردگی اش دردسر ساز می‏شود چون دخترک نوجوان احساساتی تصمیم می گیرد با مرد ازدواج کند تا بخشی از خانواده مرادش باشد. پیشنهادی که از این طرف استقبال می ‏شود اما با مخالفت پدر و مادر دختر روبرو می شود. دخترک از خانه فرار می کند و با شکایت خانواده اش که به شدت با این ازدواج مخالفند؛ در یکی از خانه های امن بهزیستی ساکن است تا بلکه سر عقل بیاید. مرد مورد نظر هم که آخوندی صاحب دفتر ثبت ازدواج است به شدت پیگیر پرونده است. وکیل گرفته و امیدوار است رسیدن به سن رشد عقلی دخترک را ثابت و ازدواج را متحقق کند. اما برای من از همه جالب تر خانم جلسه ای ماجراست. او 31 سال دارد. در 12 سالگی با مردی که دو برابرش سن داشته ازدواج کرده. تحصیلات حوزوی دارد و از همه مهم تر به شدت به دخترک علاقمند است و تشویقش می کند. برایش اس ام اس های عاشقانه فرستاده و این‏که منتظر روزی است که سر بر شانه دخترک بگذارد. خدا مرا ببخشد اما فقط احتمال تمایلات همجنس خواهانه این زن به ذهنم می رسد. آدمیزاد است دیگر!!!