استخوانهای دوست داشتنی

رمان «استخوان‌هاي دوست‌داشتني» داستان متوسطي است که همه ارزشش را از ايده جذابش دارد؛ در عالم برزخ روح دختري نوجوان براي ما روايت مي‌کند چطور به دست مرد همسايه که يک قاتل زنجيره‌ايي است کشته شده و حالا خانواده‌اش چطور با فقدان او کنار مي‌آيند.
حالا چنين داستان ملودرامي را پيتر جکسون تبديل به فيلم کرده و انصافا فيلم بهتر از کتاب از کار درآمده. روايت قتل از منظر دختر و اين که روحش از کالبدش خارج شده و لحظه‌ايي که درک مي‌کند مرده است، يکي از بهترين سکانس‌هاست که فوق‌العاده تاثيرگذار درآمده بي آن‌که خشونت قتل يا سلاخي و خون و جسد را نمايش دهد.
سکانسي که دختر جسد ساير قربانيان قاتلش را مي‌بيند نيز بهترين شکل بيان سينمايي چند خطي است که رمان به اين موضوع پرداخته و از همه بهتر اين‌که فيلمنامه‌ خيانت مادر به عنوان بخشي از آشفتگي مرگ دخترش را حذف کرده‌ و رابطه رمانتيک خواهر را به خلاصه‌ترين شکل نشان داده‌اند.
بقيه‌اش جلوه‌هاي ويژه در نمايش مناظر تکان دهنده از عالم برزخ است که در صحنه شکستن بطري‌هاي قايق‌هاي بادباني تکان‌دهنده است. در کل فيلمي خوش ساختی درباره مرگ و اندوه است که ارزش ديدن دارد.

افسوس

ناراحت‌کننده‌ترين وجه ازدواج کردن و بچه دار شدن در دهه چهارم زندگي اين است که شانس ديدن بزرگ شدن و ازدواج نوه‌هايت را از دست مي‌دهي.

در ستایش تجرد

مجموعه داستان «مرغ عشق‌هاي همسايه روبه رويي» نوشته خانوم نوبخت برش کوتاهي از زندگي آدم‌هاي مختلف بخصوص زنان است. در مورد گذشته شخصيت‌ها و افکار و احساساتشان چيز کمي مي‌دانيم فقط از ميان کلمات پراکنده درمي‌يابيم که بيشتر آنها خسته و غمگين‌اند. سن، تحصيلات، شرايط خانوادگي و سبک زندگي‌شان تفاوتي ايجاد نمي‌کند؛ حقيقت اين است که در تمام 16 داستان کوتاه اين مجموعه کسي خشنود و راضي نيست؛ چه زنان خانه‌داري که هم و غم‌شان پخت و پز و رفت و روب و بزرگ کردن بچه‌هاست تا آنجا که هرگز نخنديده‌اند، چه زنان تحصيل کرده‌ايي که با وجود دوران خوشي که قبل از ازدواج با دوستانشان داشتند حالا گرفتار شوهران خودخواهند. حتي کساني که از شوهرانشان جدا شده‌اند يا آن‌ها را از دست داده‌اند حالا يا از تنهايي رنج مي‌برند يا گرفتار کار فرساينده براي گذران زندگي هستند. گويا تنها حضور کودکان و احساسات مادرانه‌ايي که برمي‌انگيزند اين زندگي اندوهبار را اندکي شاد مي‌کند اگر مانند داستان «مرغ عشق‌هاي همسايه روبه رويي» از دست دادن آن‌ها به خاطر طلاق، خود غم بزرگتري نسازد.

نويسنده در مورد ناکامي زندگي زناشويي شخصيت‌ها به ندرت اشاره‌ايي مي‌کند مانند داستان «غبار» که زني با چمداني از خاطرات و آلبوم ها به خانه پدري برگشته است. او حاضر است در شيرواني زندگي کند اما برنگردد. درون‌مايه داستان‌ها به شکلي است که خواننده بايد با تخيل خود بخشي ديگر از داستان را بسازد. اين ايجازگويي تا به آنجا پيش مي‌رودکه گاه طرح‌هاي داستاني را مبهم مي‌کند مانند داستان «ماه و مادر» که اشاره ايي مبهم دارد به کودکي نامشروع و خيانت.

در اين مجموعه داستان، عشق نيز تنها سرابي است، کم نيستند زناني که از تبعات عشق زخم خورده‌اند، چه کساني که با مرد آرزوهايشان ازدواج کردند و حالا پشيمانند و چه دختري که خواستگار ناکامش با پاشيدن اسيد از او انتقام گرفته. حتي مردهاي اين مجموعه داستان نيز خوشبخت نيستند چه جوانکي که گرفتار عشق کودکانه‌ و بي‌پايه‌ايي شده و چه آقاي »ت« که در طول سال‌ها و زندگيي کسالت‌بار از همسر بيمارش پرستاري مي‌کند. مجموعه اين روايت‌ها خواننده را به آنجا مي‌رساند که گويا اين کتاب در ستايش تجرد نگاشته شده.

زمستان 88

خب البته قابل انتظار است که وقتی در اردیبهشت لباس گرم می پوشیدیم حالا در دی ماه زیر آفتاب سرظهر گرممان شود. ولی عجیب زمستان بی مزه ایی است.