تجربه يك ساله وبلاگ خواني

يك) وقتي از كار و درس خسته مي‌شوم براي استراحت دوست دارم روزنامه ورق بزنم يا چيز سهل و ممتنعي بخوانم مثل مجله فيلم يا نسيم هراز. سال گذشته وقتي روزنامه شرق توقيف شد، وبلاگ‌ خواندن جاي اين‌ها را گرفت.
دو) وبلاگ خواني را وقتي شروع كردم كه در شرايط خاصي گير افتاده بودم. مجبور بودم دو هفته تمام از ساعت 8 صبح تا 4 بعد از ظهر در اداره و پشت كامپيوتر بنشينم؛ در حالي كه نه كاري براي انجام دادن داشتم نه از نظر روحي امكان تمركز بر يك كار جدي مثل خواندن كتاب. همه چيز با يك بازي شروع شد، اسم يك دوست را در گوگل فارسي جستجو كردم و بعد به چند وبلاگ رسيدم و همين‌طور لينك‌هاي مختلف را دنبال كردم، خانم كوكاكولا لايت و سر هرمس مارانا (همسرشان)، خانم شين و آقاي الف(همسرشان)، آقاي ب و آن يكي خانم شين (همسرشان)، انار و علي ونگز، خورشيد خانوم و زيتون كه از قديمي‌ترين وبلاگ‌نويسان زن هستند، نيك آهنگ كوثر، محمود فرجامي، گوشزد، حامد قدوسي، بلوط، الپر و همه وبلاگ‌هاي جامعه‌شناسي و زنان و سينما و ...
سه) زماني رسيد كه ديدم ترجيح مي‌دهم به جاي حرف زدن با آدم‌ها بنشينم و وبلاگ بخوانم، وبلاگ هم حرف‌هاي آدم‌هاست. اما همين رو در رو نبودن شان مزيت اصلي آن‌هاست. هر وقت حوصله آدم سر مي‌رود، صفحه را مي‌بندد ، نه توقعي دارند و نه دوستي با آن‌ها اصول و تشريفاتي دارد. براي من كه آدم دردن‌گرايي هستم، اين بهترين شيوه ارتباط است. مي‌دانم كه خيلي از آن‌ها هم وبلاگ مي‌نويسند چون اين شيوه غيرمستقيم بيان احساسات و افكار برايشان راحت‌تر است.
چهار) بعد وسوسه شناختن آدم‌هايي كه وبلاگ‌هاي محبوبم را مي‌نوشتند، پيش آمد، نام واقعي‌اشان، عكس‌شان و ... مدت‌ها گشتم تا عكس سر هرمس مارانا (رامين) و همسرشان و دوستانشان و حامد قدوسي را پيدا كردم (هنوز حاضرم به يابنده عكس خانوم شين جايزه بدهم) و مثل هميشه از اين‌كه ظاهرشان آني نبود كه تصور كرده ‌بودم، متعجب شدم.
پنج) از وبلاگ‌ها چيزهاي مفيدي ياد گرفتم، نه تنها تحليل‌هاي اقتصادي حامد قدوسي به آموخته‌هاي من اضافه كرد بلكه ضرورت تحليل دقيق و استفاده از زبان رياضي را درك كردم، تعدادي از بهترين عكس‌هاي عمرم را از سر هرمس مارانا و ‌آقاي اولدفشن هديه گرفتم، تحليل‌هاي جامعه‌شناسي امير پويان برايم جالب بود (هر چند بضاعت مطالعات فرهنگي را اندك مي‌دانم) و تحليل‌هاي عباس عبدي برايم هيجان انگيزتر است؛ در نهايت در مورد موضوعات جالب بسياري در حوزه ادبيات و سينما و زندگي خواندم.
شش) هفته‌ها گذشت و ديدم كه عادت كرده‌ام هر روز لااقل به 10 وبلاگ سر بزنم و وقت و تمركزم براي كارهاي جدي كم شده. از طرفي بعد از مدتي، جذابيت وبلاگ خواني كم شد، وبلاگ‌ها تكراري شدند و در نهايت چندتايي حوصله‌ام را سر بردند و از ليستم حذفشان كردم. حالا پس از يك سال وبلاگ‌خواني مطمئنم كه زيتون، مردي است حدود سي‌ساله كه ارزش ندارد وقتم را با وبلاگش هدر دهم. گوشزد و شراگيم هم تكراري شدند و همان سر زدن كوتاه يك بار در ماه كافي است. حالا هر روز 5-4 وبلاگ را بيشتر نگاه نمي‌كنم، وبلاگ خانوم احمدنيا و نيك آهنگ كوثر را هر روز مي‌خوانم و بقيه را هفته‌اي يكبار. هر چند هنوز هم وقتي از همه چيز خسته و بي‌حوصله‌ام، لذت كشف يك وبلاگ جديد را به خودم هديه مي دهم، ديروز سلمان را كشف كردم.

1 نظر

ممنون از توجهتان به زنده بودن جامعه شناسی! مطمئن باشید تا ما هستیم جامعه شناسی هم زنده است؟ تا کی ها هستند؟
خوشحالم از این که یک وبلاگ خوان حرفه ای وبلاگ نویس شده آن وبلاگی با رویکرد اجتماعی
موفق باشید و پیروز

s a nazemzadeh