چرا جوهر نمك؟

يك) از بچگي عاشق جوهر نمك بودم. عاشق اين‌كه وقتي روي موزاييك يا سراميك مي ريختمش مي‌جوشيد و با هر حباب يك تكه از سياهي چسبيده به زمين را پاك مي‌كرد و بعد كه خودش شسته مي‌شد از آن همه چرك و كثيفي چيزي نمانده بود. عادت داشتم كه يك تكه را كثيف بگذارم و چند دقيقه‌اي (قبل از تمام كردن كار) از مقايسه قسمت تميز شده با آن‌چه قبلا بود، لذت ببرم. هميشه متعجب بودم كه چرا سپيدي و پاكي آن‌قدر به چشم نمي‌آيد كه كثيفي. تنها جوابي كه بعدها به ذهنم رسيد اين بود كه پاكي طبيعي است و ناپاكي غيرطبيعي و چيزهاي غيرطبيعي و خلاف عادتند كه خودشان را به رخ مي‌كشند.
دو) حالا سال‌ها از دوران كودكي گذشته و بعد از پيدا شدن يك آلرژي تنفسي، ديگر بيشتر از سالي يك بار، مجاز به ديدن پاك كنندگي جوهر نمك نيستم . اما هنوز عاشق تميز كردن چيزها هستم و از همه بيشتر پاك كردن ذهن خودم.
سه) دو چيز ذهن مشوش و به هم ريخته مرا مرتب مي‌كند؛ حرف زدن و نوشتن. آدم‌هاي كمي هستند كه وقت و حوصله آن را داشته باشند كه گوش شنواي من باشند و من هم به خود اجازه نمي‌دهم، جز در برابر نزديك‌ترين آدم‌هاي زندگيم كه حتي به تعداد انگشتان يك دست هم نمي‌رسند، افكار پنهانم را كه گاه برايم باعث شرمندگي است بيان كنم. پس مي‌نويسم و با هر نوشتن براي آدم‌هايي كه مرا نمي‌شناسند و از من جز هويت مجازي كه براي خودم مي‌سازم، هيچ نمي دانند، افكارم را پاك مي‌كنم. نوشتن براي من چيزي است مثل همان جوهر نمك.