طوفان در فنجان چای


طوفان دیگری در راه است نوشته سید مهدی شجاعی، یکی از رمان های پر سروصدای زمان خودش بود که به تازگی از سر کنجکاوی خواندمش: بازاری خیری به نام حاج امین با زینت خانوم که در رژیم گذشته خواننده و رقاصه بوده، برخورد می کند و از زبان او سرنوشت پسر گمشده اش کمال را می شنود و...
داستان شروع جالبی دارد که خواننده را همراه می کند اما پس از فصل های آغازین، به ورطه دیالوگ های لوس و تکراری مردانه می افتد و بعد، حرفی برای گفتن ندارد. نیمی از کتاب (فصل رگبار پراکنده) نامه های رد و بدل شده بین زینت و کمال است و فرصتی است تا نویسنده در مورد عقاید و نظراتش قلم فرسایی کند و برای خواننده شعاری، خسته کننده و ملال آور است.
در مجموع این کتاب مشخصه های رمان را ندارد: شخصیت پردازی ضعیف و تحول شخصیتها غیرقابل باور است. چیزی از گذشته شخصیت ها نمی دانیم؛ چرا زینت سادات از سر کلاس جامعه شناسی به کاباره رسیده؟ جنون جنسی و شهوت بی پایان کمال چگونه درمان شد؟ با چه منطقی می شود رفتار حاج امین با پسرش یا ازدواج کمال و خجه خانم را باور کرد؟ شیوه روایت بدون جذابیت و همراه شعارزدگی کتاب را از ریخت انداخته و در نهایت نوعی سخنرانی دینی است تا داستان. طرفداران نویسنده از ایده عارف شدن یک رقاصه سابق و حرفهایش در مورد کار فرهنگی برای محجبه کردن مردم و ... ذوق می کنند اما اینها، کتاب را به رمان تبدیل نمی کند.