نسل خودشیفته

از رفتار زننده یکی از دختران جوان فامیل رنجیده بودم و گیج و متعجب که این چه رفتاری است؟ چطور می توان این قدر خودخواه و متوقع و ناسپاس بود؟ پاسخم را در یک متن روانشناسی یافتم: او خودشیفته بود؛ همین. معما حل شد و من دیگر گیج و مبهوت نبودم. رفتار این ادم برایم رمزگشایی شده بود و حالا طرز برخورد درست را هم می دانستم.
اختلال شخصیت خودشیفته با احساس خود والابینی و فقدان همدلی با دیگران مشخص شده است. در این افراد خودبزرگ بینی، خودشیفتگی، خیالپردازی دربارهٔ موفقیت نامحدود، قدرت، زیبایی همچنین نیاز دائمی به تحسین دیگران وجود دارد. افرادی با اختلال شخصیت خودشیفته در مورد ارزیابی خود کمتر از قضاوت در مورد دیگران سخت گیر هستند. اگر این افراد از جانب دیگران مورد انتقاد و بی تفاوتی قرار گیرند؛ و یا این که عزت نفس شان تهدید شود، خشمگین می شوند. البته اشتغال ذهنی کامل در مورد خود، روابط بین فردی را در آنان به اشکال گوناگون برهم می زند. این افراد توانایی تشخیص احساس دیگران را ندارند. به طور اغراق آمیزی احساس استحقاق می کنند، و بدون پذیرفتن مسئولیتهای متقابل از دنیا طلبکار هستند. آنها به سادگی می توانند بهره کش باشند و برای ارضاء امیال شخصی، امتیازات دیگران را از آن خود می کنند.
کسانی که شخصیت خودشیفته دارند غالباً خودپسند، متکبر، مطمئن و خودمحور به نظر می‌آیند امّا همانند کسانی که به اختلال شخصیت خودشیفتگی دچارند، دارای تصورات مبالغه آمیز و بلند پروازانه نسبت به توانائی‌های خود نیستند.
اگر والدین فرد در کودکی بسیار او را لوس و نازپرورده کرده و او را طوری مورد ستایش قرار داده باشند که به قول معروف گویی فرزندشان از دماغ فیل افتاده است. احتمال خودشیفته شدن فرد خیلی زیاد می شود. در واقع ستایشی که بچه دریافت می کرده تناسبی با رفتارهایش نداشته، بنابراین بچه یاد نگرفته که برای دریافت محبت دیگران لازم است که تلاش کند. خودشیفته ها دریافت کننده های منفعل محبت هستند. پدر و مادری که به فرزند خود اجازه نداده اند، درک کند که کارهایش چه تاثیری بر حالات روانی پدر و مادرش دارد، توانایی همدردی و همدلی با دیگران را از او می گیرند.
پی نوشت: نگران اینده کشورم شدم که اکثر متولدین نیمه دوم دهه شصت به بعد در طبقه متوسط شهری آن، لوس و متوقع بار می آیند و مسئولیت ناپذیر.