مردان در خانه؛ زنان در بیرون

در جوامع سنتی که شیوه تولیدی کشاورزی و دامداری است و قدرت بدنی برای کار و جنگاوری مزیت مهمی بوده زنان همواره جایگاه فرودست تری داشتند؛ آنها به خاطر قدرت بدنی کمتر، خشونت و ناامنی فضای عمومی و اسارتشان در سالها بارداری، شیردهی و بزرگ کردن بین شش تا ده فرزندکه نیمی از آنها در کودکی می مردند امکان اندکی برای اشتغال و استقلال مالی داشتند و کاملا به مردان وابسته بودند. براساس همین ساختار اقتصادی- اجتماعی است که فضاها به زنانه- مردانه تقسیم می شدند. زن در خانه می نشست، ساعتها وقتش را برای آماده کردن مواد غذایی و پختن غذا و شیرینی می گذراند، ظرفها و لباس ها را می شست، اتاق ها را می روفت و در وقت فراغت لباس می دوخت و گلدوزی می کرد. و دو سه سال یکبار هم کودکی می زایید و بزرگ می کرد. معمولا پنج شش بچه قد و نیم قد وقت فراغتی نمی گذاشت؛ سرگرمیش هم حضور در محافل زنانه بود و روزش را می گذراند تا شب شوهرش به خانه بیاید. مسئولیت اداره خانواده و تامین معاش با مرد بود و چون همه مسئولیتهای خارج از خانه برعهده مرد بود، حق تصمیمگیری نیز با او بود و در برابر خدا و مردم فعال مایشاء محسوب می شد. در جامعه مدرن (که ما هنوز در حال گذار به آنیم) شیوه تولید صنعتی و خدماتی است و قدرت بدنی امتیازی ناچیز محسوب می شود. فضاها براساس نوع فعالیت (و نه جنسیت) تقسیم می شوند. زنها دیرتر ازدواج می کنند و به لطف امکانات جلوگیری از بارداری، به یکی دو بچه اکتفا می کنند. کار خانگی به لطف تکنولوژی خیلی سبکتر شده، موادغذایی آماده و در دسترسند، لباسها دوخته و آماده، و به جای هفت هشت تا بچه قد و نیم قد، یکی دو تا بچه بیشتر نیستند که بعد از رسیدن به سن مدرسه مراقبت کمتری می خواهند و زن می تواند به بازار کار بپیوندد. زمانی که زن و مرد هر دو شاغل باشند معنا ندارد که کار خانه هم تنها به عهده زن باشد. گرم کردن غذا در مایکروویو، گذاشتن ظرفها در دیش واشر، لباس ریختن توی ماشین لباسشویی یا روشن کردن جاروبرقی زن و مرد ندارد. ساختار اقتصادی – اجتماعی مدرن شایسته ترین افراد را در بازار کار خود می خواهد و فرقی بین مرد و زن نمی گذارد. اما در کشور ما همین جاست که محل مناقشه است. دینداران و سنت گرایان، رفاه حاصل از تکنولوژی را می پذیرند اما کار مردان در خانه را نشانه زن ذلیلی می داند و حضور زنان در فضای عمومی را اشاعه فساد. سالهاست چانه زنی بر سر این است که کدام بخش مدرنیته را بپذیریم و کدام قسمت را نه. تا کی بفهمند که چانه زدنی بی حاصل است.