بیان هنری سنگسار
رمان فرانسوي خانواده تيبو را مي خوانم که يکي از برجستهترين رمانهاي قرن بيستم است و کل رمان بهانه ایی است برای وقايع نگاري تابستان 1914 و شرايطي که به جنگ جهانی اول منجر شد، اما يک جايي يکي از شخصيتهاي فرعي، عکسهايش از آفريقا را نشان ميدهد و مي رسد به عکسي از سنگسار که حکایتش برايم تکان دهنده بود و عينا ميآورمش:
« اينجا اين توده سنگ. زير اين سنگها يک زن هست. سنگسارش کردهاند! وحشتناک است. يک زن بدبخت را در نظر بگير که شوهرش سه سال است بي دليل ولش کرده و رفته و هيچ خبري ازش نيست. زن خيال ميکند او مرده است و دوباره شوهر ميکند. دو سال بعد از ازدواج، شوهر اول برميگردد. داشتن دو شوهر، در ميان اين قبايل، جنايت نابخشودني است. آن وقت زن را سنگسار مي کنند. هيرش مرا به زور با خودش به تماشا برد. اما من فرار کردم و پانصد متر دورتر ايستادم. صبح آن روز، زن بدبخت را ديده بودم که توي دهکده روي زمين ميکشيدند و ميبردنش.
کم مانده بود بيهوش شوم. اما او رفت و در صف اول ايستاد و همه چيز را تماشا کرد... گوش کن: گمانم يک سوراخ، يک گودال خيلي عميق کنده بودند و بعد زن را آوردند خودش به پاي خودش، بدون اين که يک کلمه بگويد، رفت و آن تو دراز کشيد. باورت مي شود؟ او هيچ چيز نميگفت، ولي جمعيت نعره ميکشيد. با اين که دور بودم، صداي آنها را مي شنيدم که فرياد «مهدورالدم» ميکشيدند... ملا شروع کرد. بعد از اين که حکم را با صداي بلند خواند خودش اول دست به سنگ برد: يک قلوه سنگ بزرگ برداشت و با همه زورش پرت کرد توي سوراخ. هيرش برايم تعريف کرد که زن جيغ نکشيد. ولي جمعيت از جا کنده شد. قبلا يک پشته سنگ آنجا آماده کرده بودند. همه از آن برداشتند و پرتاب ميکردند. هيرش قسم خورد که خودش سنگ نينداخته است. وقتي گودال پر شد و همانطور که ميبيني از کف زمين بالاتر آمد، مردم ريختند و روي سنگها پا کوبيدند و نعره کشيدند و بعد همه رفتند. هيرش مجبورم کرد که برگردم و اين عکس را بگيرم، چون دوربين دست من بود. ناچار همراهش رفتم... ببين همين قدر که فکرش را مي کنم قلبم از جا کنده مي شود. زن آن زير بود... مرده، ولي شايد هم که...» (خانواده تيبو، روژه مارتن دوگار، ترجمه ابوالحسن نجفي، تهران: نيلوفر، 1368، ص 520 و 519)
حاشیه: سالهاست که بسیاری در رد سنگسار میگویند و مینویسند ولی چند بار این مخالفتها شکل بیان هنری پیدا کرده و در داستان با فیلمی به تصویر کشیده شده؟ از نمونههایش در داستان فارسی چیزی به ذهنم نرسید، در فیلمها هم فقط دو صحنه یادم هست یکی کابوس هانیه توسلی از سنگسار مادرش در فیلم «شام آخر» که زیادی تئاتری بود و دیگری در فیلم «قدمگاه» که نامی از سنگسار نمیآید و تنها چند صحنه فلاش بک دارد از ضرب و شتم زنی بیوه و حامله توسط زنهای دیگر که به زایمان زودرس و مرگ زن میانجامد.
0 نظر
ارسال یک نظر