ايران 1400
به بطالت دراز كشيده بودم واجازه ميدادم افكار پراكنده در ذهنم بالا و پايين بروند كه اين شعار تلويزيوني «ايران 1400» هم پيدايش شد و ناخواسته حساب كردم كه در آن سال، من به پايان ميانسالي رسيدهام و بعد ناگهان مثل يك مكاشفه در ذهنم جرقه زد كه در آن سال تمام كساني كه رهبران انقلاب اسلامي بودند يا زنده نيستند و يا از فرط پيري گوشه نشين شدهاند و زمام در دست كساني است كه حتي سالهاي جنگ را به سختي به خاطر ميآورند و نيروي اصلي جامعه همين دهه شصتيهايي هستند كه در بند هيچ آرماني نيستند. هيچ توطئه اي در كار نيست. اين نتيجه طبيعي گذشت زمان و شكاف نسلهاست.
انديشه آرامش بخشي است اينكه «مانند همه سيلهاي ديگر كه روزي در دشتي آرام ميگيرند، سرانجام انقلاب اسلامي نيز در ايران 1400 به پايان محتوم خويش ميرسد.»
1 نظر
فراموش نکنیم که آن دشت دیگر دشت پیش از سیلاب نیست حتی هنگامی که سیلاب فرونشسته است
یعنی از کجا معلوم اگر انقلابی در کار نبود این نسلی از ایشان صحبت میکنید این طور به جهان نگاه کنند و حتی اصلا باشند :)
در ضمن هیچگاه همانطور که محتوم به پایان بودن بسیاری از تجربیات بشر اجتنابپذیر نیست شکلگیری و پیدایششان نیز اجتنابپذیر نیست
ارسال یک نظر